|259|
ندارد يا استعداد استنباط كمتر دارد، رياست دارد. اينان نيز بر حسب اختلاف قوتها و
در جهت ارشاد و تعليمات درست و يا نادرست، مختلف و متفاضلند. و چون هدف از
آفرينش وجود انسان، اين است كه به سعادت نهايى برسد، به ناچار بايد معناى سعادت را
بشناسد و سپس اعمالى را كه لازم است انجام دهد تا به وسيله آنها به سعادت برسد،
به خوبى باز شناسد و به دنبال آن، انجام دهد. و بيان شد كه مردم در فطرتهاى شخصى ِ
خود گوناگونند. بنابراين، هيچ انسانى فطرتاً نمىتواند از پيش خود، سعادت را بشناسد و
هم نمىتواند از پيش خود، آن چه را كه بايسته عمل است، مورد عمل قرار دهد، و بلكه در
هر دو مورد، نياز به مرشد و راهنما دارد.
و چنين نيست كه هر گاه افراد انسانى بدين دو امر راهنمايى شدند، خود به خود و
بالضرورة، بدون باعث و محركى اقدام به انجام آن كنند، و در حقيقت اغلب مردم در اين
وضعند. و از اين جهت است كه محتاج به مرشد و راهنمايى مىباشند كه هم به درستى،
سعادت و مقدمات عملىِ آن را به آنها بشناساند و هم محرك و موجب عمل بدانها باشد.
و در هر انسانى نيروى ارشاد غير نمىباشد، و نيز در هر انسانى اين نيرو نيست كه بتواند
مردم را بر انجام اعمال لازم وادار كند. بنابراين، كسى كه داراى آن چنان نيرويى نباشد كه
بتواند مردم را بر انجام كارهاى لازم وادار كند، و نيز نتواند ديگران را در كارهاى
سعادت آميز به كار گيرد، اين چنين كس، نه در همه امور، و نه در هيچ امرى از امور،
نمىتواند رئيس، باشد
[1].
برخى از نويسندگان، رهبرى را چنين تعريف كردهاند:
رهبرى، داشتن قدرت و نقشِ خلاق در:
الف - سازمان بخشى بهنيروهاى متفرق انسانى؛
ب - حداكثر استفاده از آنها در نيل به هدفها است.
از اين رو، ملاك رهبرىِ واقعى، بيش از هر چيز، جنبه عملىِ آن است، نه داشتن مقام،
عنوان، و يا حتى تنها كارشناسى و تبحر و دانشمندى
[2].
(1). ر.ك: فارابى، سياست مدنيه، ترجمه وتحشيه سيدجعفر سجّادى، ص191-189.
(2). ناصرالدين صاحبالزمانى، ديباچه بر رهبرى، ص46.