|512|
خاطرهاى از درس اصول امام دارم كه بد نيست آن را ذكر كنم. امام در بين درس
مطالب عرفانى و اخلاقى مىفرمود. روزى بعد از اتمام درس همراه يكى از دوستانم
خدمتش عرض كردم در باره موضوعى كه فرموديد توضيح بيشترى بفرماييد. اين
آيه را خواند: (...قد جاءكم من اللّه نور و كتاب مبين * يهدى به اللّه من اتّبع رضوانه
سبلالسلام...)[1] بعد فرمود: به جمله (من اتّبع رضوانه) عنايت بيشترى بكنيد و
دنبال رضاى خداوند باشيد تا راههاى سلام را به شما بنماياند.
به همين منوال سالها گذشت تا نهضت شروع شد و موضوع انجمنهاى ايالتى
و ولايتى پيش آمد. اوّلين حركت مردم ايلام، در اعتراض به انجمنهاى ايالتى و
ولايتى و حمايت از مراجع قم بود. من تلگراف را به امضاى عدّهاى از اهالى از
جمله انجمن شهر رساندم و مخابره كردم. وقتى كه فرماندار ايلام آگاه شد، فورى
رئيس انجمن شهر را فرستاد كه تلگراف را پس بگيرد. از آنان اصرار و از بنده انكار،
ناچار به فرار شدم. پس از آن نيروهاى امنيّتى به رفتار و كردار بنده حسّاس شدند و
مرتّب مراقب بودند و گزارش مىدادند و اگر منبر مىرفتم، كنترل مىكردند؛ با اين
حال وقتى كه براى رفراندوم در مسجدى كه خود بانى آن بودم، گرد آمدند به
برنامههاىشان اعتراض كردم.
اوّل بار در سال 1342شمسى همراه دو تن از دوستان دستگير شدم. چون
آنوقت ساواك در ايلام اداره نداشت، شهربانى مرا به كرمانشاه اعزام كرد.
آن موقع تيمسار مرادى رئيس ساواك بود. چون بار اوّل بود كه بازداشت
مىشدم زود آزادم كردند. زمانى كه دستگير شدم مردم ايلام بسيار متأثّر شدند. از
اين رو، استقبال با عظمتى از بنده به عمل آوردند.
بعدها كه اعلاميّههايى از قم مىرسيد، آنها را در مسجد جامع آشكارا براى
(1). مائده(5) آيههاى 15 - 16.