|49|
غيرتمند فتح گرديده و از لوث وجود اين افراد پليد پاك شد.
از ديگر فعّاليّتهاى سياسى من زمانى بود كه مرحوم نوّاب صفوى مبارزه با
رژيم پهلوى را آغاز كرد. در آن زمان مرحوم سيّد محمد موسوى مركزى در تبريز
تأسيس كرد كه برادر بزرگم (حاج حسين) از اعضاى اصلى اين مركز بود. من نيز به
اين مركز پيوستم و با آن همكارى مىكردم. اين مركز علاوه بر كمكهاى مالى
مخفيانهاى كه به مرحوم نوّاب و يارانش مىرساند، در صدد بود تا عمليّاتى نظير
آنچه گروه فدائيان اسلام صورت مىدهند، در آذربايجان انجام دهد. به هر حال،
پس از دستگيرى مرحوم نوّاب صفوى، فعّاليّت اين مركز متوقّف ماند و در نهايت،
به انحلال انجاميد.
پس از تعطيلى اين مركز، براى ادامه و تكميل تحصيلات علوم دينى به قم
عزيمت كردم.
ارتباط من با حضرت امام(ره) تقريباً از ابتداى ورود امام به نجف اشرف آغاز شد و
از نخستين روزى كه تدريس خارج فقه را در مسجد تركها (انصارى) شروع فرمود
حاضر مىشدم و از آنجا كه علاقهمند به يادداشت بحثها بودم، اصرار داشتم كه
اجازه بدهند كه من نويسنده درس ايشان باشم، امّا در ابتدا رضايت نمىداد؛ ولى
من دنبال مىكردم، به هر تقدير، يكى از شبهايى كه در محضرشان بودم و مرحوم
آيةاللّه حاج آقا مصطفى نيز حضور داشت، دو باره درخواستم را مطرح كردم، امام
فرمود: آقاى اروميان من خودم تصميم گرفتم كه بنويسم.
مرحوم حاج آقا مصطفى گفت: حاج آقا! شما براى علماى طراز اوّل مىنويسيد،
ولى آقاى اروميان براى طلّاب درسخوان مىنويسد. چون قبلاً قلم ايشان را در كتاب
تنقيح الاصول و كتاب الصّوم ديدهام، مناسب مىبينيم كه ايشان درس شما را بنويسند.
امام تا اين مطالب را شنيد، لبخندى زد و فرمود: باشد، موفّق باشيد.
اين گونه بود كه من بحثهاى امام را از همان زمان مىنوشتم و قرار شد هروقت