كه مخالف مبانى و فتاواى اصحاب ما باشد، يا منسوخ است و يا نيازمند تأويل». اين جمود، به قرن چهارم محدود نماند بلكه چنان بر انديشه شيوخ الازهر خيمه زد و در روحشان ريشه دواند كه در قرن نوزدهم - درست در زمانى كه شيخ محمد عبده مىكوشيد الازهر را اصلح (و در حقيقت بيدار)كند فتوا به تحريم ترجمه قرآن و دعوت قبايل ابتدايى به اسلام كردند. اين جمود چنان دامان مصريان را آلوده كرده بود كه بزرگترين و بهترين فرصت براى تدوين و تنظيم حقوق مدنى بر اساس اسلام را از آنان گرفت. مولف در اين باره از كتاب «الاسلام بين جهل ابنائه و عجز علمائه» نقل مىكند كه خديو اسماعيل از عالمان الازهر خواست تا مجموعه حقوق مدنى كشور را بر اساس احكام اسلام تدوين كنند. اما اختلافات فرقهاى چنان نيرومند و منافع صنفى چنان حياتى بود كه آنان را از همكارى براى تأليف چنين مجموعهاى بازداشت و حاكمان را نااميد و راه را بر اقتباس از حقوق مدنى فرانسه و رويگردانى از فقه اسلامى باز كرد.
كرد؛ براى مثال پيامبر اكرم(ص) با توجه به شرايط و مصالح خاصى فرمود: «به آن كس كه خواستار مسئوليتى باشد يا براى به دست آوردنش حرص بزند. آن را نخواهيم سپرد» و مودودى، با استناد به اين حديث هرگونه نامزدى براى به دست آوردن مناصب دولتى يا عضويت در پارلمان را رد مىكند. حال آن كه اين گفتار پيامبر(ص) بىگمان ناظر به شرايط خاصى و ملاحظات معينى است.
بىشك نخستين راه حل، گشودن در بسته اجتهاد است، به ويژه آن كه عوامل بستن باب اجتهاد ترس از هرج و مرج از ميان رفته است. وانگهى سد باب اجتهاد با اصول شريعت اسلامى مغايرت دارد. پس با توجه به پيامدهاى منفى سد باب اجتهاد، بايد اجازه اجتهاد به عالمان داده شود و آنان با در نظر گرفتن اصول لازم و ضوابط خاص اين اصل فراموش شده را احيا كنند.
ناپذير و تابع اصل نفوذ فرهنگها. نمىتوان يكسره از غرب بريد و نبايد دربست تسليم آن شد. پس چه بايد كرد اى اقوام شرق؟ بايد برخى مسائل را از آنان فرا گرفت و به بعضى ديگر پشت كرد و به داشتههاى خود اكتفا نمود. مواردى كه نبايد در آنها از غرب تقليد كرد، ناظر به فرهنگ روحى و اخلاقى است. ما بهترين الگوهاى اخلاقى را داريم و در اين زمينه هيچ نيازى به غرب نداريم. به گفته اقبال: « اروپا از ساختن مدنيتى انسانى ناتوان است.» نظريات فلسفى و سياسى غرب چون ماركسيسم و سوسياليسم نيز پذيرفتنى نيست و بايد آنها را كنار گذاشت.
خورده است و براى كسب قدرت بايد از اصلاح و تغيير فرهنگ حاكم و تبليغات و كار تدريجى شروع كرد.آنچه شيخ محمد عبده در اين زمينه آغازيد درستتر از عملكرد ديگران بود.
مهمترين امتياز كتاب شواهد و ارجاعات فراوان آن است؛ تقريباً در هر صفحهاى شاهدى براى ادعاى خود آورده است و مؤلف از مطالعات فراوان خود بهرهها گرفته و كوشيده عصاره آنها را در اين وجيزه بياورد و نهايتاً در طرح مطلب موفق باشد.
باب نوشتهها و تحليلهاى عبدالعزيز الدورى در «مقدمه فى تاريخ صدر الاسلام» ( بيروت. دارالمشرق، 1984) و عباس محمود العقاد «المجموعه الكامله» (المجلد الثانى: العبقريات الاسلاميه) ما را از بحث بيشتر بىنياز مىكند.
نياز به نقد دارد مىپرهيزد. در اين جا به اختصار برخى اظهارات و استشهادات تاريخى مؤلف را صرفاً براى نشان دادن بىتوجهى به نگرش تاريخى ايشان نقل و نقد مىكنيم تا روشن شود كه بى گذر از اين فرهنگ ديگر ساخته و قالب تنگ تاريخى نمىتوان حال را آن گونه كه هست ديد و بى محك زدن گذشته روزگار معاصر سنجيدنى نيست:
جهل مؤلف را كه نمىتوان باور كرد؛ زيرا خود داستانى از «العقد الفريد» نقل مىكند به اين مضمون كه: در سال 55 هجرى معاويه مىخواست براى فرزند خود يزيد بيعت بگيرد و نمايندگانى از شهرهاى مختلف دعوت كرد و با تهديد از آنان بيعت گرفت و در جاى ديگرى از قول ديگران بغى معاويه را بر ضد على(ع) نقل مىكند.
نيز نادرست است و نشان جهل- يا تجاهل- مؤلف. واقعيت آن است كه به گواهى نصوص تاريخى سلسله جنبانان شورش بر ضد عثمان دو تن از صحابيان بزرگ بودند: طلحه و زبير؛ كه هر دو از اعضاى شورا و عشره مبشره به شمار مىرفتند!
رو به مذهب كاتوليك روى مىآورند كه انگليسىها پروتستان هستند! آيا نمىتوان تفسير معكوسى ارائه كرد و گفت چون ايرلندىها كاتوليك بودند، نمىخواستند حاكميت پروتستانها را بپذيرند؟