منحصر كردهاند اما وقتى كه ولايت به معناى سرپرستى فرزانگان و خردمندان و اولى
الالباب بود نظير آنچه كه در آيه «انما وليكم الله» و جريان غدير و آيه «النبى اولى بالمومنين»
است، مشكل مزبور حل مىشود آيا در جريان غدير، ولايت حضرت اميرالمومنين(ع)به
عنوان قيم محجورين بود يا به عنوان سرپرست اولى الالباب؟ والى كه به معناى قيم
محجورين نيست بلكه به معناى مسئول امور فرزانگان يك جامعه است، گاهى چنين ولى و
حاكمى براى مردم كاملا شناخته شده است و گاهى هم نيست اگر شناخته شده نيست به اهل
خبره رجوع مىكنند و از او اطلاع مىگيرند ؛ مثل اين كه وجود مبارك پيغمبر اول از مردم
تصديق گرفت و فرمود: آيا آنچه كه بر عهده من بود و بايد به شما ابلاغ ميكردم، آن را ابلاغ
كردم يا نه؟ عرض كردند: آرى . فرمود: من «اولى بكم من انفسكم»
[46] هستم يا نه؟ گفتند:
آرى، فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» و آن ها هم پذيرفتند. حال ما بايد بگوييم اين
جريانى است كه از وجودش عدم آن و از عدمش وجود آن لازم مىآيد. اگر ولايت منحصر
در معناى قيم مجانين باشد، جمع بين ولايت با راءى مردم، جمع ناسازگارى است، زيرا
ولايت ولى از راءى محجورين ثابت مىشود، در حالى كه محجور حق راءى ندارد.
خود پيغمبر جمهورى اسلامى و رجوع به آراى مردم را طرح كرد و فرمود: اسلامى
بودن نظام بر اساس وحى است و مردمى بودن آن بر اساس پذيرش شماست. فرمود من
اكنون چهل سال است كه در ميان شما هستم و امتحان خود را دادهام: «لقد لبثت فيكم عمرا
من قبله افلا تعقلون»[47]. يك عمرى من به شما امتحان دادم مگر شما خردمند نيستيد، اگر
خردمنديد منطق مرا كه امين هستم بپذيريد .اين سخن پيامبر(ص) كه فرمود: «لقد لبثت فيكم
عمرا» بعد جمهورى بودن نظام اسلام است ؛ يعنى قبول كنيد، از طرف خدا همه كارها تاءمين
است، وحى آمده، سمت مرا تعيين كرده، رسالت و نبوت و ولايت و سرپرستى را تأمين
كرده فقط پذيرش شما مانده است ؛يعنى اسلام تاءمين است و كمبودى ندارد، اسلام
ولايت، رهبرى، نبوت و رسالت را در درون خود دارد و به كمال اين نصاب رسيده است،
نيازى ندارد كه شما رهبر انتخاب كنيد، فقط شما بايد بپذيريد و به آن عمل كنيد .بعد فرمود
شما استدلال كنيد، اين معجزه من است: «وادعوا شهداءكم من دون الله.»