|50|
مخدّر، و حرج را به احكام اوليه مربوط به موجر و مستأجر مثال زد. به اين نكته مهم بايد
توجه نمود كه احكام اوليه، ثابت و دائمى اما احكام ثانوى و حكومتى، موقتى و تا زمانى است
كه ضرورت، حرج، خوف فساد يا اختلال نظام يا مصلحت وجود داشته باشد. بدين ترتيب
منظور از عبارت «كليه قوانين بايد بر اساس موازين اسلامى باشند» كه در اصل چهارم به كار
رفته است ، روشن مىگردد؛ يعنى دست كم بايد بر يكى از عناوين فوق منطبق گردد.
3. اطلاق يا عموم(عام و مطلق): عام در لغت به معناى شامل و فراگيرنده و در اصطلاح
اصول فقه و حقوق كلمهاى است كه همه افراد و مصاديق خود را فرا گيرد. در فارسى لفظ عام
معمولاً همراه با «تمام»، «كليه»، «همه»، «هر كس»، «هر»، «هيچ» و نظاير اينها به كار
مىرود. در مقابل عام، خاص قرار دارد كه دلالت بر برخى از افراد و مصاديق كلمه داشته و
قلمرو شمول آن نسبت به عام كمتر است.
مثال عام: كليه قوانين و مقررات بايد بر اساس موازين اسلامى باشد.
مثال خاص: قوانين و مقرّرات مدنى، جزايى و مالى بايد بر اساس موازين اسلامى باشد.
واژه ديگر يعنى «اطلاق»، در لغت به معناى رهايى است. در اصطلاح اصوليان نيز دقيقاً
همين مفهوم مورد توجه قرار گرفته و لفظ مطلق لفظى است كه از هرگونه قيدى آزاد و
رهاباشد به گونهاى كه قابليت شمول بر همه افراد و حالاتى را كه لفظ مىتواند در
برگيرد،داشته باشد.[1] لفظ مطلق با افزودن قيدى بر آنكه دايره شمول و شيوع آن را
محدودمىكند، «مُقيَّد» مىگردد.
مثال مطلق: تكريم «انسان» لازم است. در اين مثال كلمه «انسان» مطلق و قطع نظر از
قيودى نظير رنگ، نژاد، زبان و مليّت مطرح است.
مثال مقيد: تكريم انسان با تقوا لازم است.
لفظ «مطلق» گرچه همانند لفظ «عام» بر همه مصاديق و افراد خود دلالت مىكند امّا
تفاوت آنها در نحوه دلالتشان بر شمول افراد است. دلالت عام بر افرادش وضعى است يعنى
از خود لفظ و واژههايى نظير «كلّيه» و «همه» فهميده مىشود( اين واژهها اداتى هستند كه
(1). اصوليين در تعريف لفظ مطلق مىگويند: «مادل على شايع فى جنسه».