|575|
طى كردن و به كانون لايتناهىِ هستى نزديك شدن[1].
بااين قرب و نزديكى، عبد جامه نفسانيّت از خويش بر مىكَنَد و در اثر توجه تام و
تمام به ربالعالمين، وجودى ربّانى پيدا مىكند. در اين جا است كه ولىّ به مقام فنا
دست مىيابد.
آيةاللّه ميرزا احمد آشتيانى، كلام اساطين عرفان را چنين تقرير نموده است:
مقصود از فنا، نابود شدن كلىِّ شخص نيست، بلكه مراد از اين تعبير، فناى جنبه بشرى،
در جهت ربّانى است. قبل از مقام ولايت، عبد مبدا افعال و صفات خويش از جهت بشرى
است؛ ولى پس از آن، از جهت ربّانى، مبدا آنان مىباشد؛ چه اين كه از اميرالمومنين(ع)
نقل شده است: درِ خبير را با قوّهاى ربّانى از جا كندم.
با توجه تام به حق، جهت حقّية بر جنبه خلقيّة غلبه مىكند تا آن كه آن را به طور كلى از
ريشه نابود مىسازد؛ مانند قطعهاى از آهن كه در كنار آتش قرار گيرد و در اثر نزديكى و تاثر
از حرارت، اندك اندك چنان افروخته مىشود كه همان آثار آتش در او نمود پيدا مىكند،
هم مىسوزاند و هم روشنى مىدهد. انسان نيز كه داراى روح قدسى است، ظرفيت
خلافت الهى و وجود حقّانى دارد.
[2]
تحليل فوق، توضيح و تبيين همان نكتهاى است كه در متون عرفانى، بدان تصريح
شده است؛ مثلاً در شرح فصوص الحكم ابن عربى آمده است:
براى تحقق ولايت، بايد خويش را از صفات نفسيّه پاك، و از اوهام و خيالات تطهير، و به
اخلاق الهى، متخلّق نمود... بايد با فناى از خود و بقاى به حق به ولايت بار يافت.
[3]
ولايت با اين تفسير، داراى تقسيماتى است؛ از قبيل: ولايت عامه و ولايت
(1). ر.ك: مرتضى مطهرى، ولاءها و ولايتها (در مجموعه شش مقاله) ص186-182.
(2). ميرزا احمد آشتيانى، رسالةالولايه، (مجله نور علم، شماره 7). در جملات فوق، همان مطلب قيصرى در
مقدمه شرح فصوص، بازگو شدهاست. قيصرى مىنويسد: فالولاية الخاصة عبارة عن فناء العبد فى الحق فالولى
هوالفانى فيه الباقى به و ليس المراد بالفناء هنا انعدام عين العبد مطلقا بل المراد منه فناء جهة البشرية فى الجهة الربانية...
و ذلك الاتصاف لايحصل الا بالتوجه التام الى جناب الحق المطلق... كالقطعة من الفحم المجاورة للنار...
(قيصرى، شرح فصوصالحكم، مقدمه).
(3). قيصرى، شرح فصوص الحكم، همان، ص112.