مسئوليّت: مسئوليّت مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره) به امر معظّمٌله، نمايندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره دوم از استان تهران.
* اين زندگى نامه چكيدهاى است از اثرى كه به وسيله مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى منتشر شده است. حميد انصارى، مهاجر قبيله ايمان، چاپ سوم، تهران، مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1375.
وقتى كه در روز 24 اسفند 1324 شمسى ديده به جهان گشود و نگاهش به چشمان پرجاذبه و سرشار از معنويّت پدر افتاد، گويى كه از همان لحظه، سرنوشت زندگانى اين نوزاد با سرنوشت شگفتانگيز پدر، براى هميشه و جدايىناپذير گرهخورده است.
نخستين صدايى كه در اين عالم شنيد، آواى ملكوتى اذان بود كه از زبان روح اللّه در گوش او طنينانداز شد. نامش را احمد نهادند و چه نام با مسّمايى؛ قرّة العين امام و محمودِ همه آنان كه دل به خمينى سپردهاند؛ و ديديم آن روز هنگامى كه رسانهها از بيمارى او خبر دادند، مردمانى فداكار و بىشمار براى اهداى قلبهاى خويش به اين چهره محمود و محبوبِ انقلابِ خمينى، صف كشيدند و آن حماسه را آفريدند كه قلم از وصفش عاجز است.
وى دوران كودكىاش را در محيطى گذراند كه محفل روحانى خانواده خمينىكبير را بحث از چگونگى انجام تكليف الهى در آن فضاى آشفته گرما مىبخشيد. نيمههاى شب زمزمه مناجات ملكوتى پدر و آواى قرآن از زبان آن عارف باللّه شنيده مىشد و روزها سخن از علم و جهاد بود، سخن از چگونگى نجات مردم مظلوم ايران از يوغ شاهان ستمگر و سخن از كشف اسرار بود. سخن از رهايى اسلام از زنگار خرافهها و پيرايهها و چگونگى بازيابى مجد و تمدن اسلامى
|242|
بود و خلاصه آن كه سخن از مبارزهاى دشوار و طولانى در چندين جبهه، در ميان بود و پُرواضح بود كه دربهدرى، تبعيد، حبس، و شهادت در انتظار اعضاى اين خاندان معزّز باشد كه تقدير الهى، رسالتِ پرچمدارى احياى دين خدا و تحقّق آرمان دست نيافته شيعه، يعنى تشكيل حكومت الهى را در عصر حاضر، بر عهده او نهاده و نيز هر يك از اعضاى اين خانواده مطهّر را سهم و مسئوليّتى است كه با آغوش باز پذيراى آن گرديدهاند.
وضع معيشتى خانواده در آن ايّام كه ولادت احمدِ نازنين شادمانش ساخته، به سختى و دشوارى مىگذشت، اگر روزى آن خاطرات ناگفته بيان شوند، جهانيان جنبهاى ديگر از زندگانى حيرتانگيز و حيات آفرينِ مُجدِّد بزرگ اسلام را خواهند شنيد. پدر شهريّه نمىستانَد و از صرف وجوهات شرعى براى گذران زندگى خود حتى در سختترين شرايط پرهيز مىكرد. با آنكه حاج آقا روح اللّه موقعيّتى برجسته نزد بزرگان حوزه علميّه آن زمان داشت و مشاورى امين و بازويى توانا براى آنان بود و علم و فقاهتش از وى چهرهاى ممتاز ساخته بود كه اگر مىخواست مىتوانست انواع امكانات معيشتى را براى اهل بيت خويش سامان دهد، امّا روح بلندِ ايشان، مستغنىتر از آن بود كه دل به دنيا بسپارد و ارزش وارستگى و زندگى زاهدانه را بر تنعّمات حيات دنيوى ترجيح دهد. امام خمينى معتقد بود كه ميان جهاد و مبارزه در راه خدا با رفاه و تجمّلات دنيا، سازگارى نيست و آنان كه جز اين مىپندارند با الفباى مبارزه ناآشناىاند.
آرى، دوران كودكى و نوجوانى احمد در حالى سپرى شد كه مقدورات محدود مالى مادر و عايدى بسيار اندك ملك موروثى پدر در خمين براى تأمين احتياجات اوّليّه زندگى كافى نمىنمود، امّا امام خمينى نه اين زمان و نه پيش از آن و نه حتى در روزگارانى كه رهبرِ مقتدر و محبوب يك كشور پهناور و بلكه ميليونها نفوسِ دلباخته جهان بود، ذرّهاى از منش زاهدانه خود عدول نكرد و همين خصلتها و
|243|
منشها و آن سخنها، سياستها و مجاهدتها و آن عرفان و مناجاتها بود كه آموزگارِ غير رسمى و دايمىِ يادگارى شدند به نامِ هميشه ماندگارِ احمد كه قاب عكس او تا ابد، دل عاشقان خمينى است.
احمد در دامن مادرى پرورش مىيابد كه به حقّ او را «بانوى بزرگ انقلاب اسلامى» و بانوى صبر و استقامت لقب دادهاند؛ همان بزرگوارى كه خداوند لياقت آن را عطايش كرده تا همسر و همدم و انيس دلِ شخصيّتى چون امام خمينى باشد. زنان نسل انقلاب، اسوهاى چون او دارند كه اين چنين در صحنههاى سخت گذشته و حال انقلاب، پيشتازان نهضت خمينىاند. دامن پر مهر بانوى فاضله و فداكار؛ خديجه ثقفى بود كه فرزندانى چون مصطفى و احمد پرورانيد و آنان را براى يارى دين خدا در آن هنگام كه خمينى كبير قيام الهى خويش را آغاز كند، از هر جهت مهيّا ساخت.
احمد در آن خانوادهاى رشد يافت كه - بر خلاف فرهنگ حاكم بر اغلب خانوادههاى مذهبى آن دوران - از فرمانفرمايى مقتدرانه پدر و تحميلها و اجبارهاى والدين در امور شخصى فرزندان، اثرى نيست. چارچوب برخوردهاى تربيتى امام، همان شرع انور است كه در آن به شخصيّت فرزند و آزادى عمل او در محدوده شرع بهاى لازم داده مىشود. محيط خانوادگى آنان بنا به شواهد و مدارك فراوان و نقلهايى كه خوانده و شنيدهايم فضايى آكنده از محبّت، سادگى، مسئوليّت پذيرى و آزادى عمل بوده است و بهطور طبيعى در چنين محيطى رفتارها و راهنمايىهاى دلسوزانه والدين، تنها به عنوان معيارهايى در مسير انتخابهاى دايمى و آگاهانه و آزادانه فرزندان عمل مىكند و اين خودِ فرزنداناند كه مسئوليّت انتخاب و تعيين مسير آينده و سرنوشت خويش را - به تناسب موقعيّتهاى سنّى و رشد عقلانى و عاطفى هر دوره - بر عهده مىگيرند و البته واضح است كه سايه بلندِ هدايت پدرى همچون امام، و صلابت و نفوذ كلام او، و پرتو نورانى و پرجاذبه مربّىاى چون خمينى، چنان بر روح و جان فرزندان نفوذ
|244|
دارد كه گويى در محضر او توانِ تخطّى نيست و اين همان تسليم آگاهانه و مقدّس است كه مكتب تربيتى اسلام عرضه داشته است.
در چنين شرايطى است كه احمد نخستين تجربه اجتماعى خويش را در دوران تحصيلات ابتدايى فرا مىگيرد و از نزديك با مشكلات و تضادهاى موجوددر جامعه آن روز آشنا مىشود. او از كودكى بسيار پرتحرّك و سرشار از جنب و جوش بود، نه از كودكان منزوى. سرى پرشور و دلى غوغايى داشت. گويى كه در پى گمشدهاى است كه ابتدا هر چه مىگردد كمتر مىيابدش و با چنين احساس و نيازى ناشناخته بود كه بعد از دوره ابتدايى، ادامه تحصيل در علوم جديد را برگزيد.
سال سوم دبيرستان به ورزش فوتبال روى آورد و همزمان با تحصيل، عضو تيم فوتبال قم شد و مدّتى نيز كاپيتان اين تيم بود. او در رشته طبيعى از دبيرستان حكيم نظامى قم ديپلم گرفت.
قيام تاريخى پانزدهم خرداد ماه 1342 كه درپى دستگيرى امام خمينى در سحرگاه پانزدهم خرداد رخداد، نقطه عطف مبارزات مردم ايران و سرفصل انقلاب اسلامى، و سرآغاز هجرت و تحوّلى بزرگ در زندگانى احمد، قهرمان فصلهاى آينده نهضت امام خمينى بود.
شاهدفريادهاى حقّطلبانه امام بودن و سراسيمگى و ددمنشى رژيمشاه را ديدن و دستگيرى پدر بزرگوار را هنگام نماز شب مشاهده كردن و در پى آن، فريادهاى «يا مرگ يا خمينى» زنان و مردان پيشتاز نهضت را شنيدن و با آنان همصدا گشتن و غروب فضاى غم گرفته قم انقلابى و در و ديوارهاى خون رنگ آن را در شامگاه پانزدهم خرداد نظاره كردن و حوادث تلخ و شيرين ماههاى پس از قيام را به ارزيابىنشستن، كه در يك سوى آن، حماسه پيشتازان نهضت بود و در سوى
|245|
ديگرش،سكوت و بىتفاوتىِ راحتطلبان و نفاق و دورويى مقامخواهانِ دنياطلب مشاهده اين حوادث،تجربههايى سنگين و گرانقدر بودند كه احمد را براى انتخاب نهايى و دشوارش در تعيين مسير آينده زندگى خويش مددكار مىشدند.
در غياب پدر بزرگوار كه دوران حبس و حصر را درتهران مىگذرانيد، حاج آقا مصطفى فرزند ديگر امام خمينى كه در آن زمان خود از چهرههاى فرهيخته وادى علم و جهاد در حوزه علميّه قم بود، ساماندهى امور بيت و دفتر امام را در قم برعهده داشت و اين موقعيّت در آن ايّام، خود فرصتى پديد آورد تا احمد در حسّاسترين مرحله زندگى به خويشتنِ خويش بپردازد. كارگزاران رژيم شاه غرق در خيالبافىها بر اين تصوّر بودند كه كشتار بىرحمانه مردم در پانزدهم خرداد و به زندان و تبعيد فرستادن ياران خمينى و سركوبى همه جانبه قيام، كار نهضت را يك سره ساخته و صداى آن براى هميشه خاموش گرديده است. نخستين سخن رانى امام بعد از آزادى (فروردين ماه 1343) بافتههاى رژيم را در هم ريخت. روشنگرىها و انتشار بيانيههاى انقلابى و پىگيرى اهداف مبارزه ادامه يافت تا آن كه در روز چهارم آبان ماه 1343 رهبر كبير انقلاب اسلامى مستقيماً نهضت الهى خويش را در مصاف با عامل اصلى خيانتها يعنى هيئت حاكمه آمريكا، رو در رو قرار داد.
نطق كوبنده امام و اعلاميّه تاريخى او عليه احياى كاپيتولاسيون، ضربهاى مهلك بود كه تنها با تبعيد امام به خارج از مرزهاى وطن و قطع تمامى ارتباط او با ايران و حوزههاى علميّه بود كه شاه را خيالبافانه به ادامه دخالتهاى آمريكا و تداوم سلطنت خيانت پيشهاش اميدوار مىساخت.
احمد در سحرگاه سيزدهم آبان ماه 1343 بار ديگر شاهد محاصره منزل پدر، از سوى صدها كماندو اعزامى از مركز و دستگيرى رهبر قيام، در حال مناجات و
|246|
نمازشب، بود. حضرت امام به اهل بيت خويش سفارش مىكند كه در آن لحظه مداخله نكنند و در برابر آنچه كه مقدّر الهى است شكيبا باشند. روح خدا خمينى كبير را سراسيمه به تهران برده و از آنجا يكسره به نخستين تبعيدگاهش تركيه مىبرند. رنجهاى دوران غربت و تبعيد در خاندان خمينى آغاز مىشود. مصطفى در غياب پدر پاسدارى از ارزشهاى انقلاب را بر عهده دارد و ديگر اعضاى خاندان نيز هر يك رسالت خويش را در اين طريق مقدّس به خوبى ايفا مىكنند. ديرى نمىپايد كه فرزند برومند امام، آيةاللّه حاج آقا مصطفى نيز دستگير و پس از چندى نزد پدر به تبعيدگاهِ تركيه و سپس روانه عراق مىشود. كارگزاران رژيم شاه گمان مىكنند آخرين سنگر را فتح كرده و پرونده نهضت را بستهاند، غافل از آنكه خداوند حكيم و قادر، نگاهبان نهضتى است كه آن عارف الهى بنيان نهاده است و اين خدا است كه راه استمرار آن را هموار خواهد كرد.
اين ايّام آغاز ارتباطهاى گسترده احمد با چهرههاى برجسته روحانيّت و عناصر مبارز و قشرهاى ديگر جامعه است. او چندى است كه گمشده خويش را با آگاهى و تجربه شخصى و شناخت عميق يافته است. نور انديشه و راه و رسم خمينى عزيز چون خورشيدى تابناك بر پهنه قلوب حقّ جويان تابيده است و به ويژه نسل جوان را به بازيابى خويش و موقعيّت فرهنگ، دين و كشور خود در آن زمانه پر آشوب فراخوانده است. با داشتن حجّتى آشكار چون خمينى كه هيچ نقطه ابهامى در سراسر زندگى و اهدافش نيست، گِرد جهان گرديدن و از حقايق پرس و جو كردن آيين خردمندان نيست و احمد در نسل خويش، نخستين كسى است كه پيمان بسته تا پايان عمر در اين راه مقدّس گام نهد و جانفشانى كند.
حضور يادگار امام بعد از تبعيد پدر و برادر، در منزلى كه كانون قيامش لقب دادهاند و حضور تنى چند از محدود ياران وفادارى كه هنوز ساواك به شناسايى و بازداشت آنان موفّق نشده است، سبب گرديده تا مشعل قيام در اين جاىگاه شريف خاموش نگردد. اين حضورِ مخاطرهآميز دردسرهاى تازهاى براى كارگزاران رژيم
|247|
فراهم آورده و چنانكه بعدها خواهيم ديد، خواب ايادى استعمار را آشفته ساخته است. اندكى پس از انتقال امام خمينى و آيةاللّه حاج آقا مصطفى از تركيه به عراق نمىگذرد كه مادرِ احمد، بانوى فداكار انقلاب نيز به جمع آنان در نجف اشرف مىپيوندد تا رنج دوران طولانى غربت و تبعيد را با رهبر قيام و فرزند دلبندش تقسيم كند، امّا رنج فراق عزيزان، رنج شنيدن زخم زبانهاى مغرضان و ايادى نفوذى رژيم در حوزه و تلخى ديدن دورويىها و بى تفاوتىها و از سوى ديگر، سنگينى رسالت حفظ حرمت انقلاب كبير خمينى و انتقال پيام نهضت پانزدهم خرداد و گرم نگهداشتن كانون مبارزه، سهمى است كه براى احمد تقدير كردهاند. شايسته فرزند خمينى است كه از اين امتحان الهى سربلند بيرون آيد و ديديم روزى كه دهها هزار خانواده شهيدان انقلاب و ميليونها نفوسِ سيهپوش، پرچم عزا بردوش، پيكر مطهّر يادگار خمينى را تا جوار مرقد مطهّر آن راهنماى سترگ با اشكِروان و زمزمه حزنانگيزِ وداع، بدرقه كردند، ملت ايران و انقلابيون جهان بر آن شايستگى گواهى دادند.
وقتى كه در بامداد سيزدهم آبان ماه 1343 سپاهيان اعزامىِ شاه و مأمورانِ امنيّتى، امام خمينى را براى اعزام به تبعيدگاه مىبردند آنچنان سراسيمه و وحشتزده بودند كه اجازه ندادند تا حضرت امام وظايف خطير احمد را در روزها و سالهاى آينده بازگو كند. بدين سبب، احمد از همان روزهاى اوّليّه تبعيد امام در پى آن بود تا در اوّلين فرصت به محضر پدر بشتابد و تكليف را از او بجويد. نخست، راهى به ذهنش خطور مىكند كه اشاره آنرا از زبان بى تكلّف و صميمى خود او بشنويم كه مىگويد:
آمدم تهران و تيم شاهين دعوتم كرد، راستش خواستم به وسيله آن تيم از ايران
|248|
خارج شوم و برنگردم، ولى انتخاب نشدم و بهحقّ كه انتخاب نشدم، چون سايرين بهتر از من بودند. چون در اين مسئله [رفتن به خارج] شكست خوردم، آنوقت خودم دست به كار شدم و يواشكى روانه عراق شدم، از راه آبادان...[1]
چنانكه اشاره كرديم، يادگار امين امام تصميم مىگيرد براى ديدار عزيزان و انتقال اخبار حوادث نهضت و كسب تكليف خويش، به محضر پدر بزرگوارش در تبعيدگاه بشتابد. در اواخر سال 1344 احساس خطر كرده و به همراه يكى از دوستانش به نام كاظم، مخفيانه و از طريق آبادان - پس از مدّتى سرگردانى - رهسپار عراق و شهر نجف اشرف مىشود.
البته اين در حالى است كه ساواك، كه جسته و گريخته از سفر احتمالى احمد خبردار شده است، از زيركىهاى او سردرگم گرديده و هنوز منتظر آن است تا از اداره گذرنامه خبر مراجعه او را به قصد عزيمت به عراق در پاسخ به بخشنامه مورخ 19/8/1344 سپهبد نصيرى رئيس كلّ سازمان اطلاعات و امنيّت كشور بشنود.
احمد در روزهاى نخستين اقامتِ كوتاه خود در نجف اشرف(در سال 1344 و 1345) تكميل معارف دينى را در آنجا پى مىگيرد و از محضر امام و برادر ارجمندش كسب فيض مىكند و حدود پنج ماه بعد - و طبعاً بنا به توصيه حضرت امام - كانون گرم خانواده را به قصد انجام رسالتش در ايران ترك گفته و مخفيانه راهىِ وطن مىشود. در مسير بازگشت در مرز خسروى بازداشت و به سازمان امنيّت آنجا منتقل مىشود. او در بازجويىهايش زيركانه مأموران را فريب مىدهد، هويّتش در مرز براى ساواك در اين مرتبه شناخته نمىشود و پس از آزادى، از طريق كرمانشاه و همدان راهىِ قم مىشود.
(1). روزنامه اطلاعات 7/2/61 (مصاحبه با يادگار حضرت امام).
احمد پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگىناپذير خود را در تحصيل علوم دينى و ديدار از خانوادههاى زندانيان و تبعيديان و انتقال پيامها و سفارشهاى امام به منسوبان و مبارزان و نمايندگان شرعى امام در ايران و تنظيم امور بيت امام در قم، ادامه مىدهد. در پايان همين سال (1345) دو باره عازم عراق مىشود و اين بار مخفيانه از طريق خرّمشهر به آن سوى مرز مىرود و پس از يك هفته مخفى كارى و طىِ طريق، خود را به نجف اشرف كه قبلهگاه مبارزان گرديده بود، مىرساند.
در همين سفر است كه او رسماً به سلك روحانيّت در مىآيد و عمامه را كه نشانى است بر مسئوليّتپذيرى و تقدّس راهِ انتخاب شده، به دست مبارك امام خمينى بر سر مىنهد. در اين سفر نيز او ضمن فراگيرى سفارشها و وصاياى مبارزاتى حضرت امام، از فرصت استفاده كرده و از محضر درس پدر و برادر بزرگوار و ديگر اساتيد حوزه نجف بهره مىگيرد.
حضرت حجّة الاسلام و المسلمين احمد خمينى اينك لياقت آنرا يافته است تا رابط رهبرى انقلاب با مبارزان مسلمان در كانون قيام يعنى ايران اسلامى باشد و از اينرو، پس از چندى با رهتوشههايى گرانبها و پيامهاى مبارزاتى امام به ايران رهسپار مىشود. اين بار نيز به هنگام عبور از مرز در روز هشتم تير ماه 1346 دستگير مىشود. بخشنامهها و آموزشهاى قبلى ساواك سبب مىشوند تا او را در سازمان امنيّت قصر شيرين شناسايى و مراتب را به مركز، به صورت تلگراف رمزى گزارش نمايند.
احمد را از قصر شيرين به تهران منتقل و در زندان مخوف قزل قلعه محبوس مىنمايند.
رئيس كلّ اداره سوم ساواك در تهران از سوى سپهبد نصيرى رئيس كلّ ساواكِ مطلق العنان شاه در تاريخ 1/4/46 طى نامهاى به دادرسى نيروهاى مسلّح
|250|
شاهنشاهى دستور صدور قرار تأمين را صادر مىنمايد.
متعاقب دستورالعمل فوق در تاريخ 12/4/46 قرار بازداشت موقّت احمد صادر و به زندان قزل قلعه ابلاغ مىشود.
احمد در جلسات متعدّد و مفصّل بازجويى از گفتن هرگونه مطلبى كه ساواك را در مورد اقامت وى در ايران حسّاس نمايد خوددارى مىكند. پاسخهاى او در همان حدّى است كه در ضمن بازجويى مطمئن مىشود كه بازجو از آن اطلاع دارد و يا مدركى در اختيار دارد، در مواردى كه بازجو از مسافرتها و تماسها و مصاحبتهاى او سؤال مىكند، او زيركانه به عادّى سازى مطلب پرداخته و اسامى افراد را به صورت مبهم و بدون مشخّصاتِ قابل شناسايى بيان مىدارد.
رژيم شاه پس از تبعيد امام خمينى و بعد از واقعه ترور حسنعلى منصور(نخست وزير شاه و امضا كننده لايحه ننگنين كاپيتولاسيون) به وسيله هيئتهاى مؤتلفه و دستگيرى عاملان آن، در تبليغات داخلى و خارجى خود تمام سعىاش بر آن است كه وضعيّت رژيم را با ثبات جلوه داده و اعلام دارد كه هيچگونه صداى اعتراض و مخالفتى وجود نداشته و قيام پانزدهم خرداد پايان يافته و اثرى از آن و رهبرىاش نيست. از اينرو، بازداشت فرزند برومند امام كه مخفيانه صورت گرفته، امّا به تدريج خبر آن منتشر شده است را به صلاح خويش نمىداند، ضمن آنكه ساواك به وى متذكر شده است كه مىتواند تقاضاى گذرنامه كرده و براى هميشه و بىسروصدا از ايران خارج شود و در نجف اقامت گزيند. ساواك بر اين باور است كه كنترلها، مراقبتها، مزاحمتهاى دايمى و قطع ارتباطهاى وى باعث خواهد شد تا او به درخواست خود ايران را ترك نمايد، غافل از آنكه احمد با دستى پر از نجف برگشته است تا در كانون خطر بماند و با بهرهگيرى از تيز هوشى و زيركىهاى خدادادى و تجربههايى كه كسب كرده است براى احياى نام و ياد امام در حوزه و تحكيموتعميمرابطهرهبرىقيام با مبارزانداخلكشور تلاشكند و داغ فراموششدنِ
|251|
نام امام و حماسه پانزدهم خرداد را بر دل كارگزاران ساواك بگذارد.
با آنكه احمد در ضمن بازجويىهايش، آشكارا در مورد نامههايى كه او با پوشش نام مرحوم شيخ نصراللّه خلخالى به نجف فرستاده است مورد استنطاق قرار مىگيرد و يقين دارد كه ساواك نامه مخفى او را از پست گرفته و در پرونده موجود است، با چنين اطلاعى و اطمينان از اينكه هرگونه مكاتبه پستى او را ساواك، به خصوص پس از آزادى او كنترل خواهد كرد، امّا بلافاصله پس از آزادى، نامهاى صراحتاً به امام خمينى به وسيله پست به آدرس «نجف اشرف حضرت آيةاللّه خمينى» ارسال مىكند و همين شگردها و زيركىهاى فرزند روح اللّه است كه در طول دوران طولانى كه نقشى محورى در امور نهضت و ارتباط مبارزان با امام و تكثير و انتشار صدها سخنرانى و اعلاميّه امام را بر عهده داشته ا ست، تشكيلات گسترده ساواك را به بازى مىگيرد و آنان را در مقابل شيوههاى پيچيده منحصر به فرد خود درمانده مىسازد كه اين درماندگى در سراسر اسناد پروندههاى مبارزات او در ساواك مشهود است. وى با ارسال اين نامه اوّلاً، خبر بازداشت، آزادى و سلامتى خود را به امام مىرساند و بهطور ضمنى و غير مستقيم بدون آنكه مدركى را به دست ساواك دهد به پدر بزرگوارش اين حقيقت را تلويحاً مىرساند كه در بازجويىها چيزى اتّفاق نيفتاده و رابطهاى لو نرفته است. وى در اين نامه تعمّداً چندين بار تأكيد مىكند كه در زندان به او خوش گذشته! و حتى مايل بوده كه بيشتر در آنجا بماند اين تأكيد و تعمّد براى آن است تا وقتى كه مسئولان ساواك در مورد اين نامه دست به تحليل مىزنند به يكى از اين دو نتيجه گمراه كننده برسند: او را فردى غير طبيعى بدانند كه زندان را استراحتگاه مىداند! (جالب آنكه اين پيشبينى به وقوع پيوسته و بعضى از تحليلگران احمق ساواك در تحليل بازجويىها و در باره نامههاى وى اظهار نظرهايى از اين قبيل كردهاند!) و يا آنكه در تحليل ديگر خود به اين نتيجه برسند كه او مايل است دستگير شود و براى
|252|
مدّتى طولانى در زندان بماند تا از اين طريق، همانند سالهاى 1342 و 1343 شعلههاى قيام دوباره افروخته شود. چنانكه با انتشار تدريجى خبر دستگيرى فرزند امام در همان ايّام نيز صداى اعتراض و ارسال نامههاى اعتراضآميز علما بالا گرفت. ضمن آنكه احمد قلب امام خمينى را تپش هستى و حيات خود و انقلاب مىداند و از بيم آنكه مبادا اخبار مربوط به دستگيرى و زندانى شدن وى باعث ملال آن قلب مبارك شوند، از طريق اين نامه رفع نگرانى مىكند. از همه اينها گذشته براى تربيت يافته مكتب امام خمينى، آنجا كه رضاى حقّ حاصل باشد و عمل به تكليف شود چه زندان باشد و چه خارج آن، خشنود است.
حضرت حجّة الاسلام و المسلمين حاج سيّد احمد خمينى پس از تحقيق و مشورت با حضرت امام و ديگر اعضاى خانواده در تاريخ 11/7/1348 با دختر ارجمند حضرت آيةاللّه سلطانى طباطبائى كه از خاندانهاى شريف و محترم روحانيّت در قم مىباشند كه اعقابشان نسل در نسل از مجتهدانِ بنامِ حوزهها بودهاند، ازدواج نمود و ثمره اين وصلتِ مبارك، سه فرزند پسر (جناب حجّةالاسلام و المسلمين حاج سيّد حسن خمينى، جناب حجّة الاسلام حاج سيّد ياسر خمينى و آقاى سيّد على خمينى) مىباشند. اين عزيزان، نور چشمان حضرت امام و مورد مهر و عطوفت آن حضرت بودهاند و مطمئنّاً دعاى خير امام خمينى و پدرِنامدارى همچون حاج احمد آقا و مادر فداكارشان بدرقه راه پر مسئوليّت آنان است و - بحمداللّه - آثار استعداد درخشان و پيشرفتهاى علمى و تلاش موفّقشان در كسب فضايل انسانى و اخلاقى اين عزيزان در سيماىشان كه يادآور سيماى جذّاب معنوى حضرت امام مىباشد، هويدا است و گويى كه خداى متعال تقدير كرده است تا مشعلى را كه امام خمينى با يك عمر مجاهده و تلاش دراين
|253|
خاندان محترم افروخته است بايد همچنان نورافشانى كند. خداوند را بر اين نعمت سپاس مىگوييم.
منزل امام در قم كانون ارتباط مبارزان و مركز تجمّع عاشقان خمينى بود. ديوارهاى گلى و اتاقهاى ساده و فضاى مردمىِ اين منزل، يادآور مناجاتها و فريادگرىهاى حضرت روح اللّه و يادآور چهارده سال تلاش خستگىناپذير احمد در پىگيرى اهداف قيام، پس از تبعيد رهبرى آن است. اين منزل در زمره مواريث انقلاب اسلامى و پيشگامان حماسه پانزدهم خرداد است. منزلى است كه تداعىكننده كار بزرگ خمينى در تحقّقِ عينيّتِ دين و سياست و وحدت بخشيدن به مرجعيّت و رهبرى است؛ و اين همان نياز و آرمانى است كه شيعه براى تحقّقش قرنها مجاهده كرد و چه بسيار سنجيده اقدام كرد آن يادگار هوشيار امام خمينى كه پس از ارتحال حضرت آيةاللّه العظمى اراكى اين مكان مطهّر را در اختيار رهبرى بزرگوار انقلاب اسلامى نهاد تا عينيّت و وحدت مذكور همچنان استمرار يابد. او با اين اقدامش عملاً بر اين حقيقت گواهى داد كه در قاموس فرهنگ امام خمينى، اعتقاد به تعميمِ ولايت فقيه در تمامى شئونى كه خداى متعال براى امام جامعه اسلامى قرار داده است سرفصل ايدهها و آرمانهاى امام خمينى است.
در سالهاى پس از تبعيد حضرت امام، به گواهى صدها سندى كه از پروندههاى ساواك به دست آمده است، رژيم شاه و دستگاههاى امنيّتى او بيشترين تلاش را بهكار گرفتند تا ياد و نشان اين كانون قيام و صاحب آن را از دلها بزدايند؛ امّا به شهادت همين اسناد و آنچه كه ملت ايران شاهد بودند آن همه توان و امكانى كه بسيج شد، در برابر مقولهاى به نام «ايمان، عشق و استقامت» تاب مقاومت نياورد و رنگ باخت. با همه مراقبتها و كنترل تلفنها و گماردن مأموران امنيّتى و جلوگيرى از تردّد مردم و احضار و بازداشتهاى مكرّر گردانندگان آن، اين بيت شريف به همّت معدودى از پيمانبستگان با خمينى كبير، مركزيّت تجمّع
|254|
پيروان امام و محلّ ارتباط مبارزان معتقد به امام و مركز ساماندهى و تنظيم امور شهريّه امام در حوزههاى علميّه بود و اين نقش برجسته در تاريخ نهضت امام بيش از همه مديون مجاهده، تدبير، شجاعت و فراست احمد يادگار عزيز خمينى است كه در برابر هر ترفندى كه ساواك به كار مىبست تا قفل تعطيلى بر اين مكان شريف زند، او از قبل كليدهاى گشايش را آماده داشت و چنان عمل مىكرد كه ذهن كارگزاران امنيّتى دواير و ادارات تو در توى ساواك در تحليل وقايع اين منزل را درمانده ساخته بود.
نشانههاى اين درماندگى را در تناقض در تصميم گيرىها و تحليلهاى مندرج در اسناد ساواك به روشنى در مىيابيم. نقل تمامى اسناد در اين نوشتار نمىگنجد، تنها براى نمونه به چند مورد آن بسنده مىكنيم. پيش از آن به خاطرات يادگار امام از وقايع و حوادث مربوط به اين منزل در آن ايّام، اشاره مىكنيم.[1]
وقتى كه در بازگشت دوم مخفيانهام به عراق دستگير و زندانى شدم، از آنجا كه ساواك در مراحل بازجويى از اهداف بعدىام چيزى دستگيرش نشد، بر آن شد تاپس از آزادى، از طريق كنترل و تعقيبهاى پنهانى، اطلاعاتى از چگونگى ارتباط امام با ايران و نحوه جمعآورى و ارسال وجوهات شرعى مقلّدان امام و چگونگى پرداخت شهريّه را به دست آورند. از اينرو، مدّتى از تردّد مردم و زائران و روحانيان منزل امام در قم ممانعت نمىكردند، به اميد آن كه عوامل نفوذى و مخفى آنها اطلاعات بيشترى به دست آورند.
ما نيز با رعايت اصول مخفى كارى و شناختى كه از شيوههاى ساواك داشتيم، از
(1). اين مطالب نقل به مضمون، از سخنان يادگار امام است كه براى تكميل اطلاعات مربوط به جاىگاه منزل امام خمينى در حوادث نهضت، جهت درج در كتاب كوثر، شرح وقايع انقلاب اسلامى - كه اكنون سه جلد آن منتشر شده است - از ايشان شنيدهايم(انصارى).
|255|
اين فرصت كمال استفاده را برديم و بعد از چندى ساواك متوجّه شد كه روش آنها نه تنها كار ساز نبوده، بلكه گردانندگان امور بيت امام موفّق شدند كه ارتباطهاى گستردهاى از طريق همين منزل برقرار نمايند و علاوه بر آن، مجالس روضه خوانى و وعظ و خطابه در مناسبتهاى مختلف در آنجا باعث تجمّع گسترده علاقهمندان به امام و افزايش شور و احساسات انقلابى مردم مىشد. ساواك رويّهاش را عوض كرد. بازداشتها، احضارها، اخطارها و مزاحمتهاى مكرّر آغاز شد. تبعيد وكلاى شرعى امام در قم به ديگر مناطق و تبعيد آيةاللّه پسنديده (در چندين مرحله) در دستور كار ساواك قرار گرفت. مدّتى طولانى با گماردن مأموران شهربانى و امنيّتى از ساعت هفت صبح تا هشت شب و براى مدّتى نيز تا يازده شب بهطور رسمى از تردّد روحانيان و مراجعان به منزل امام جلوگيرى مىشد. در اين روزها ما صبر مىكرديم ساعتى بعد از تمام شدن كشيكِ مأموران، ياران امام از طُرق مختلف و منازل مجاور در آنجا گردهم مىآمدند و مسائلمان را دنبال مىكرديم و پيش از طلوع آفتاب پراكنده مىشديم. بسته شدن منزل، جلوگيرى از تردّد مقلّدان و علاقهمندان امام، تبعيد نمايندگان امام، ايجاد تضييقات براى منسوبان و ياران و نقل آن از زبان مراجعانى كه از مناطق مختلف به قم مىآمدند، خودش عاملى براى ترويج نام، نهضت و اهداف امام شده بود. بهرهبردارى از اين موضوع از سوى مبارزان خارج كشور و طرح آن در اعلاميّههاى آنان نيز تبليغات رژيم را - كه مىكوشيد قيام پانزدهم خرداد را كم بها و آثار آن را فراموش شده جلوه دهد - خنثا مىكرد. دو باره ساواك به روشهاى قبلى خود باز مىگشت و اين سردرگمى در تصميمها و اقدامات ساواك تا پيروزى انقلاب ادامه داشت. در تمام اين مدّت منزل امام مركز اتّصال انقلابيون و ياران امام بود.
وجود عنصرى انقلابى و خستگى ناپذيرى به نام احمد خمينى و بزرگوارى چون آيةاللّه پسنديده و تنى چند از اصحاب روح اللّه در منزلى كه خشت خشتِ
|256|
ديوارهاى گلى آن، دفترى است از پانزده سال مقاومتِ بيدارگران قبيله ايمان، سبب شدهاند تا نقشههاى پى در پى و حساب شده ساواك نقش بر آب شود و آرزوى تعطيلى آن بر دل كارگزارن رژيمى كه از اين خانه مبارك و صاحب آن كينهها دارند، بماند.
ساده زيستى و زندگى زاهدانه از افتخارات روحانيّت شيعه در طول تاريخ بوده است. حفظ و استمرار اين افتخار نيز وظيفه كسانى است كه به اين كسوت مقدّس درآمدهاند. طلّاب علوم دينى كه در حوزههاى علمى همه وقت خويش را مصروف تحصيل علوم و معارف دينى و تهذيب نفس مىكنند، عمدتاً گذران زندگى زاهدانه آنها از محلّ شهريّه اندكى است كه از سوى مراجع تقليد از محلّ وجوهات شرعى مردم(سهم مبارك امام(ع)) پرداخت مىشود.
پس از رحلت آيةاللّه العظمى بروجردى(ره) با وجود اينكه امام خمينى با طرح هرگونه بحث و سخنى در باره مرجعيّت خويش مخالفت مىورزيد، امّا مجتهدان متعهّد و ياران انقلابى آن حضرت در حوزهها با شناختى كه از خصايل منحصر بهفرد و ويژگىهاى علمى ايشان داشتند و تحقّق آمال دست نيافته جامعه اسلامى را در زعامت دينى آن بزرگوار مىديدند، دست به كار شدند.
قرار گرفتن امام خمينى بر مسند مرجعيّت شيعه، نخستين آثار تحوّل آفرين خويش را در قيامت ملت ايران عليه تصويب نامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى و سپس قيام حماسهآميز پانزدهم خرداد ماه 1342شمسى جلوهگر ساخت. بعد از تبعيد حضرت امام به استناد هزاران برگ اسناد پروندههاى ساواك، بيشترين تلاش رژيم شاه معطوف به خنثا كردن عواملى بود كه پيوند عميق جامعه اسلامى را با مرجع خويش مستحكم مىساخت. جلوگيرى از پرداخت وجوهات شرعى به نمايندگان حضرت امام و ممانعت از پرداخت شهريّه امام خمينى در حوزههاى
|257|
علميّه در صدر ليست برنامههاى ساواك قرار گرفت. در اينجا نيز نقش برجسته يادگار امام خمينى در ناكام ساختن هدفهاى ساواك بيش از هر كس ديگر و به استناد همان اسناد مشهود است.
هجرت آيةاللّه پسنديده از خمين به قم و استقرار ايشان در منزل حضرت امام و ايفاى نقش بهعنوان وكيل امام خمينى و تلاشهاى بىوقفه احمد در خنثاكردن توطئههاى ساواك و مقابله با ايادى نفوذى رژيم در حوزهها و فداكارى ديگر ياران و نمايندگان امام سبب شد تاعلىرغم دورى امام از وطن، ارتباطهاى گستردهاى بين مقلّدان امام و آن حضرت برقرار شود.
رژيم شاه كه از تضييقات و اخطارهاى قبلى خود نتيجه نگرفته بود، در آبان ماه 1346 به منزل امام خمينى يورش برد و كلّيّه كتابها، اسناد و رسائل موجود را ضبط و فرزند برومند امام و دو تن از نمايندگان امام خمينى، حضرات آقايان على اكبر اسلامى و حاج شيخ حسن صانعى را بازداشت نمود.
سال بعد گزارشات ساواك حاكى از آن بود كه نه تنها شهريّه امام قطع نشده، بلكه افزايش نيز يافته است. ساواك اين بار دست به اقدامى بيهودهتر زد كه سالها ادامه يافت؛ به ساواك سراسر كشور ابلاغ شد كه پرداخت كنندگان وجوهات شرعى به امام و نيز عاملان جمعآورى و وكلاى شرعى امام را شناسايى و بازداشت كنيد، غافل از آنكه اين دستور العمل احمقانه به معناى آن است كه بخش عظيمى از آحاد ملت ايران را بايد دستگير كنند.
بدين ترتيب، نه دستگاههاى امنيّتى و پليسى شاه و نه تبليغات و رسانههاى رژيم و نه تبليغات خارجى و حمايتهاى بى دريغ آمريكا از شاه نتوانستند چراغ افروخته قيام خمينى را در كانون آن خاموش سازند. رابطه رهبرى قيام با مبارزان علىرغم دورى از وطن، روز به روز توسعه يافت. نام امام خمينى هر روز پرآوازهتر گرديد. حضور انديشه و آرمان و شخصيّت آن حضرت به عنوان مرجع نامدار شيعه
|258|
در حوزههاى علميّه بيشتر و بيشتر شد. شهريّه امام - بنا به اعترافات فوق - قطع نگرديد و ادامه يافت و افزون شد و توطئهها يكى پس از ديگرى خنثا شدند. چهارده سال اين جبههگيرى با همه دشوارىها و فراز و نشيبهايش در رويارويى اصحاب و ياران امام با جبهه اصحاب طاغوت تداوم يافت. نقطه اميد و اتّصال انقلابيون و مركز هدايت و دفاع از حقّانيّت جبهه حقّ را كانونى بود به نام منزل امام خمينى در قم كه در غياب قائد اعظم، فرزند برومندش احمد عزيز را در خود جاى داده بود. نقل داستان حماسى اين خانه و صاحب آن و اصحاب باوفايش در اين مقال نمىگنجد و كتابى قطور به قطر پانزده سال هجرت و جهاد مىطلبد. تنها به ذكر يك سند از قهرمان نهضت، امام خمينى در همين رابطه بسنده مىكنيم. حاج سيّد احمد خمينى در دفتر خاطراتش چنين نوشته است:
امروز روز هجدهم اسفند مطابق با اوّل محرّم الحرام 1390 است. امروز بنا بود اينجا روضه خوانى شود، ولى از طرف سازمان و شهربانى از اينكار جلوگيرى به عمل آمد. اين كار آنها گرچه به عقيده من به ضرر آنها بود، ولى واقعاً نفع مخلص در آن خلاصه مىشد.
اميد است خداى متعال مرا به راه راست هدايت فرمايد و فردى به درد بخور براى جامعه قرار دهد. تمام اين موضوعات تمام شدنى است و تمام ماها هم مىميريم آنچه به درد مىخورد راستى و درستى است و به وظيفه عمل كردن. اميد است كه بتوانم وظايف خود را به نحو احسن انجام دهم. در سه سال پيش درِ منزل را بستند و در سه ماه پيش باز كردند و دو باره مأمور براى اينجا قرار دادند، هر چه پيش آيد خوش آيد (الخير في ما وقع). اگر بخواهم علل باز شدن و بسته شدن اينجا را بنويسم صفحات زيادى را بايد سپيد كنم كه فعلاً، اوّلاً وقتش نيست و در ثانى حالش نمىباشد. اين چند كلمه را نوشتم شايد بعدها گذرى بيفتد، چشمم به روى خطوط سقوط كند و يادى از دوران جوانى خود كنم.
سومين سفر يادگار امام خمينى به نجف اشرف با دستى پر از اخبار مربوط به استمرار مبارزه در ايران و مشتعل بودن مشعل قيام در حوزههاى علميّه صورت مىگيرد. احمد فرزند برومند امام در سال 1352شمسى ايران را به سوى سه مقصد مهم ترك مىكند: زيارت خانه خدا و كسب ره توشههاى معنوى براى جهاد در سالهاى دشوار آينده، زيارت مشاهد مشرّف در عراق و بوسه زدن بر ضريح مطهّر مولا على(ع) مظهر عدالت، صبر و مظلوميّت، وعقده گشودن دل در جوار تربت سالار آزادگان و شهيدان(ع) و ياران باوفايش و زيارت ديگر اماكن متبرّك آن ديار و ديدار با مرجع و امام و پدر بزرگوار خويش حضرت روح اللّه و ديدار بامادر و برادر كه دست ظلم دودمان پهلوى - و البته - دست جنايتكار آمريكا، آن اولياى خدا را به ديار غربت روانه ساخته است و سومين مقصد، سفر به لبنان و ديدار با فرزندان نهضت خمينى در آن سامان.
احمد چنانكه از خدا خواسته بود اين سفر پر موفقيّت را نيز همچون گذشته به انجام رسانيد. او سخنهاى فراوانى با پدر، از انتقالِ مسائل نهضت گرفته تا طرح سؤالات مربوط به دروس علمى و طرح مسائل حوزهها وغيره داشت كه در اين سفر بازگو نمود، كسب فيض و تكليف كرد و از امام خويش وظايف و مأموريّتهاى مقدّس را براى سالهاى آينده آموخت و در لبنان با امام موسى صدر در باره مسائل منطقه و وضعيّت شيعيان و مبارزه افتخارآميزى كه در پيش روى داشتند، گفتوگو كرد و در تماس با شهيد چمران و عناصر مبارزى همچون جلالالدّين فارسى، پىگيرى اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشت و مدّت اندكى نيز در پاىگاه نظامى شهيد چمران آموزش نظامى ديد و در اواخر سال 1352شمسى به ايران بازگشت.
دستگاه امنيّتى رژيم شاه همچون گذشته در خواب غرور و نخوتِ شاه، روزگار
|260|
مىگذرانيد و دلخوش به دستورالعملهاى شداد و غلاظ پليسى و تعقيب و مراقبتهاى بى نتيجهاى بود كه در مقابل فراست و كياست فرزند امام، سالها است كه رنگ باختهاند.
از ويژگىهاى ديگر يادگار امين امام آن بود كه وى براى تحقّق هدفهاى خويش از نزديك وارد مىشد و در ميدان عمل مىكوشيد. او معتقد بود كه صرف حضور در تصميم گيرىهاى كلان و اشراف كلّى بر مسائل داشتن كافى نيست، بلكه بايد شخصاً مسائل مربوط به هدفها را تجربه كرد. از اينرو است كه مىبينيم وى با آنكه در دوران رهبرى امام پس از پيروزى و دوره بعد از رحلت آن حضرت در مراكز مهمّ تصميمگيرىها و شوراهاى عالى امور كشور حضور داشت، امّا هميشه از طريق سفرهاى مكرّر و به صورت ناشناس، به ويژه در مناطق محروم و دور افتاده از نزديك با مشكلات و گرفتارىهاى مردم در تماس بود و از هر طريق و پيشنهادى كه مىتوانست اين ارتباط را مستقيمتر و ملموستر نمايد استقبال مىكرد و چنانكه مسئولان كميته امداد امام و بنياد 15 خرداد و بنياد شهيد در خاطرات خود نوشتهاند.[1] ايشان براى آنكه درد و رنج محرومان را بيشتر لمس كند و خود در رفع مشكلات آنان مستقيماً مشاركت داشته باشد، مصرّانه خواستار عضويّت در اين نهادها شده و مىخواست كه به عنوان يكى از كاركنان اين دو نهاد در اجر معنوىِ رسيدگى به امور مستضعفان سهيم گردد.
در ميدان مبارزه نيز او همان مبنا را برگزيده بود و با آنكه نقشى انكارناپذير در تنظيم ارتباطهاى مبارزان با رهبرى انقلاب داشت، خود نيز در موارد متعدّدى در
(1). ر.ك: ويژه نامههاى رحلت يادگار امام در مطبوعات، اسفند و فروردين ماه 1374.
|261|
امر تكثير و انتشار پيامها و كتابهاى امام و تشكيل گروههاى مبارز و فعّاليّت در جلسات هيئتها و انجمنهاى مذهبى و انقلابى و حتى فراگيرى فنون نظامى و ساماندهى تظاهرات شركت مىنمود. در پروندههاى ساواك سندهاى فراوانى وجود دارند كه از آمد و رفتهاى مكرّر وى به منزل مبارزان، شركت در جلسات منزل شهيد عزيز آيةاللّه سعيدى، شركت در جلسات مجمع وعّاظ انقلابى تهران و همچنين هيئتهاى مذهبى و انقلابى تهران و شميران، تأمين بودجه براى گروههاى مبارزاتى حكايت دارد.
در اينجا بخشى از خاطرات حضرت حجّة الاسلام و المسلمين حاج سيّد احمد خمينى از دوران مبارزات را نقل مىكنيم كه در سال 1361شمسى به اصرار جناب حجّة الاسلام و المسلمين سيّد محمود دعائى سرپرست روزنامه اطلاعات، براى اوّلين و آخرين بار بازگو شده است:
در مدّتى كه قم بودم مثل ساير طلّاب در رساندن اعلاميّههاى امام و يا اعلاميّههايى عليه دولت و رژيم سابق به مردم تلاش مىكرديم، تا كم كم به اين فكر افتادم كه احتياج به وسايل تكثير داريم.
آمدم پيش آقاى هاشمى در تهران. او به وسيله آقاى توكّلى يك دستگاه فتوكپى براىما تهيّه و من قبلاً اتاقى را در منزل يكى از آشنايانمان اجاره كردم و آنجا مشغول كار شديم. از كسانى كه از ابتدا با ما بوده آقاى موسوى خوئينىها و آقاى واحدى است.
... كم كم كار ما وسعت پيدا كرد و جاى ما تنگ شد. منزلى در نزديكى منزل امام در قم [از شخصى] به نام آقاى واحدى خريديم. پول آن را با التماس از اين و آن تهيّه كرديم؛ زيرا آقاى پسنديده تا از كمّ و كيف قضيّه مطّلع نمىشدند پول نمىدادند و مطلب را هم كه نمىشد بگويى. اين منزل دست و بال ما را باز كرد. آقاى موسوى خوئينىها كه خود با گروههاى ديگرى هم ارتباط داشت يك دستگاه ماشين تكثير
|262|
براى ما تهيّه كرد. قبلاً از ماشينهاى سادهتر استفاده مىكرديم. آقاى موسوى خوئينىها دستگير شد. به وسيله خانم خود به من خبر داد كه ايران را ترك كنم. مدّت پانزده روز به پاكستان رفتم. اتّفاقاً آقاى هادى قم بود. اوضاع پاكستان را از او پرسيدم البته بدون اينكه ايشان مطّلع شود كه چه مىخواهم بكنم. بلافاصله با آقاى محمد منتظرى هم تماس گرفتم، آمد مرز ايران و پاكستان. اين دو هفتهاى كه پاكستان بودم تجربههاى خوبى كسب كردم. در مراجعت، آقاى واحدى را از كمّ و كيف قضيّه مطّلع كردم و در ضمن شخصى به ما معرّفى شد تا در ايران به وسيله او با گروهى ديگر همكارى نماييم. اتّفاقاً ما مشغول چاپ كتاب خدمت و خيانت روشنفكران جلال[آل احمد] بوديم.
در ضمن براى اينكه مطمئن شويم از نظر اعتقادى كار ما صددرصد درست باشد با آقاى خامنهاى در مشهد تماس گرفتيم كه مأمور تماس، من شدم و بارها پيش ايشان رفتم و ايشان را هم تا اندازهاى در جريان كارهاى ما قرار دادهام، البته در اين موقع آقاى هاشمى زندان بود والّا قبلاً با ايشان مشورت مىكرديم. [به هر حال] به وسيله شهيد منتظرى با گروه فوق ارتباط برقرار كرديم. در اوايل، همسرم مسئول ارتباط با آنان شد تا مطمئن شوم كسى از طرف مقابل ما را زير نظر نگيرد. كار هم بدين صورت مىشد كه هفتهاى دو روز صبحها آنها وسايلى كه داشتند در قبرستان نو در مقبرهاى مىگذاشتند و عصر آنها را بر مىداشتيم و هفتهاى دو روز ما اين كار را مىكرديم. به محمد منتظرى پيغام دادم اين كار مشكل است، ما هم حاضر نيستيم با گروهى كه دقيقاً نمىشناسيم به صورت آشكار كار كنيم. او كه در آن موقع با آقاى غرضى و آقاى جنّتى[على] در سوريه كار مىكرد، فردى را فرستاد پيش من به نام سعيد كه بحمداللّه هم امروز مشغول كار براى جمهورىيى هستند كه خود زحمتش را كشيدهاند.
مشكلى از حيث كار نداشتيم. مجموعه ما تمام دستگاهها را داشت، از
|263|
كاغذخردكنى گرفته تاچاپ. با دستگيرى آقاى خوئينىها تصميم گرفتيم آقاى خاتمى را وارد عمل كنيم كه - بحمداللّه - ايشان از هر حيث ما را يارى كردند. آقاى هاشمى دستگير شد. بهدنبال دستگيرى او ناچار با اصفهانىهايى كه يكى دو نفر آنانرا آقاى هاشمى به من معرّفى كرده بود تا در صورتىكه دستگير شد با آنان تماس بگيريم (اين كار را بعد از يكى دو هفته كردم) كه يكى از آنان آقاى روحانى، روحانىِ خوب اصفهان است. به دنبال آن يك خانه تيمى در اصفهان و يكى در تهران تشكيل داديم. البته آقاى روحانى را در جريان اين كار نگذاشتيم؛ چون احتمال دستگيرى ايشان زياد بود. متأسّفانه بين دوستان سوريه اختلاف جزئى پيدا شد كه نزديك بود دامن ما را هم بگيرد. تا من بودم نگذاشتم، ولى وقتى من به عراق رفتم و به دنبال شهادت برادرم در آنجا ماندگار شدم يكى دو مصادره در قم صورت گرفت كه آقاى واحدى در يكى از آنها شركت داشت. در نامهاى كه برايم به وسيله يكى از دوستان كه آن هم به وسيله آقا شيخ عبّاسِ معروف - شهيد اندرزگو...؟
بله، به وسيله آن سيّد جليل القدر به دستم رسيد در اين نامه اين مسئله را جدّى مطرح كردند. از همانجا تذكر دادم كه اين كار به صلاح كار تشكيلاتى ما نمىباشد، ولى بر سر مسئلهاى كه هنوز اجازه ندارم بگويم اين كار بالا گرفت و وسايل انتشاراتى كه در يكى ديگر از منازل تيمى بود كه سعيد(واسطه) از آن مطّلع بود شبانه به منزل تيمى ديگرانتقال پيدا كرده بود.
يك وقتى گفته شده بود سينماى قم را گروه شما منفجر كردهاند؟
يكى از دوستان در مصاحبهاش گفته بود كه سينماى قم را من و يا گروه ما منفجر كردهاند. در حالىكه اين با واقعيّت تطبيق نمىكند. شهيد اندرزگو شبى را در منزل ما گذراند كه مدّعى بود اين كار را در همان روز انجام داده است.
اين مسائل را امروز گفتم؛ زيرا شما گفتيد: آنچه در مورد مسائل مبارزاتى خود مىدانيد بگوييد و الّا همانگونه كه در اين مدّت هيچ نگفته بودم، امروز هم
شگفتى كار دشوار، امّا موفّق و افتخارانگيز تربيت يافته مكتب روح اللّه در امور مبارزه آنجا آشكار مىشود كه دريابيم فعّاليّتهاى مبارزاتى او در شرايطى انجام مىپذيرفته كه چشمهاى نامحرم ساواك لحظهاى از رفت و آمدهاى او غافل نمىشده و آن عزيز مىبايست با رعايت مستمرّ اصول مخفى كارى و با استفاده از فراست منحصر به فرد خويش مأموران مخفىِ تعقيب كنندهاش را فريب داده و سر در گم سازد.
سال 1356شمسى سالى تعيين كننده در نهضت امام خمينى است. در اين سال وقايعى به وقوع پيوست كه هر يك در اوج بخشيدن به ابعاد انقلاب اسلامى و جهانى كردن نهضت امام و تمهيد مقدّمات پيروزى 22 بهمنِ سال بعد تأثير بهسزايى نهادند و از جمله اين وقايع كه خود تقديرى است شگفت از مقدّرات الهى، هجرت تاريخ يادگار امام از ايران به نجف اشرف و وقايع پس از آن و هجرت او به همراه امام انقلاب از نجف به پاريس است.
احمد در ايران رسالت خويش را بهخوبى ايفا كرده است. چهارده سال است كه او وقفهناپذير در دو جبهه مقدّس جهاد و اجتهاد، گام مىزند. اينك در سال 1356شمسى وقتى كه او ايران را به مقصد نجف ترك مىكند، رابطه رهبرى انقلاب با حوزههاى علميّه و مبارزان داخل كشور به گستردهترين و مطلوبترين وجه ممكن رسيده است. تكليف گروههاى مخالف رژيم از لحاظ پاىبندىشان به رهبرى قيام روشن گرديده و در صفوف انقلابيون پالايش لازم صورت گرفته است.
(1). روزنامه اطلاعات، 9/2/61 (مصاحبه با حضرت حجّة الاسلام و المسلمين سيّد احمد خمينى).
|265|
كانالهاى ارتباط با نجف برقرار و شبكه ارتباط روحانيّت و مؤمنان به نهضت امام در سطح كشور، به همّت ياران فداكار امام و فرزند مجاهدش تنظيم شدهاند و از سوى ديگر، فرزند خمينى كبير كه چندين سال است درس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگان حوزه قم فرا گرفته، اينك براى تكميل نيازهاى علمى خويش و يافتن پاسخِ پرسشهاى علمىاش، فرزانهاى چون امام را مىطلبد و در سوى ديگر، او به ابعاد جهانى انقلاب اسلامى و گسترش ارتباطات انقلاب در خارج از مرزها و كسب فيض دانش و عرفان از محضر پدر مىانديشد. تقدير الهى، احمد را بار ديگر به نجف مىكشاند تا نقشى تازه در نهضت امام را بر عهده گيرد. از سوى ديگر، چنانكه در خاطرات يادگار امام نقل كرديم، همرزمان او پس از دستگيرى در سال 1356شمسى به وى پيغام مىدهند كه بخشى از روابط مبارزاتى آن عزيز لو رفته و بايد ايران را ترك كند. بدين ترتيب، احمد براى چهارمين و آخرين بار وطن را به قصد انجام رسالتى ديگر به سوى نجف اشرف ترك مىكند.
ديدن داغ جگرسوز استاد و همراه و همرزمش و تنها برادر مهربانش شهيد آيةاللّه حاج آقا مصطفى خمينى در آبانماه 1356 در نجف اشرف، ابتلا و امتحانى خطير براى احمد داغدار است. امتحانى كه پدر، آنرا لطف خفيّه الهى ناميد و ديديم كه همين شهادت، آغازگر خيزش نوزده دىماه قم و سپس چهلمهاى پياپى و پديد آمدن صحنه كارزارِ پيروان امام با دژخيمان رژيم، در ميدانى به وسعت سرتاسر ايرانِ بزرگ گرديد. بنا به نقل ياران امام در نجف، به محض ورود حاج احمد آقا در سال 1356شمسى به نجف اشرف، شهيد بزرگوار آيةاللّه حاج آقا مصطفى به اعضاى دفتر و روحانيون مبارز آنجا تأكيد مىفرمود كه از آن پس در تنظيم امور سياسى و مبارزاتى به وى مراجعه كنند.
به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت، بعد از شهادت حاج آقا مصطفى بيت و دفتر امام خمينى در نجف اشرف با بهرهمندى از شخصيّتى چون احمد كه تجربه
|266|
طولانى مبارزه و سامان دهى ارتباطها و مديريّت منزل امام در قم در سالهاى دشوار پس از تبعيد امام را با خود داشت، به سرعت تبديل به كانونى مطمئن براى پاسخگويى به نيازهاى ارتباطى نهضت و رهبرى آن گرديد. احمدِ خستگىناپذير در آن روزهاى پرحادثه، در نجف اشرف توانست خلأ وجود با بركت شهيد حاج آقا مصطفى را در كنار پدر پر كند. با رهبرى الهى حضرت امام خمينى، دامنه قيام به سراسر ايران و به جمع دانشجويان و مسلمانان انقلابى خارج از كشور كشيده شد و در اين ميان، احمد رازدار امين امام و حامل پيامهاى پى در پى رهبر و نقطه اتّصال شبكه گسترده ارتباطها بود.
تماسها و فعّاليّتهاى يادگار امام در نجف نيز در منگنه مراقبتها و كنترلهاى دايمى ساواك و مأموران امنيّتى سفارت شاه در بغداد قرار داشت و علاوه بر اينها، سازمان امنيّت عراق نيز در همكارى با ساواك، مأمورانى ويژه براى كنترل تماسهاى آن مهاجر الى اللّه گمارده بود.
هجرت سرنوشت ساز امام خمينى از نجف به پاريس، آغاز فصل فروپاشى اركان رژيم سلطنتى در ايران و بهصدا در آورنده زنگهاى شكست آمريكا در حسّاسترين و امنترين پايگاهش بود. در اين هجرت و ماجراى شگفت نيز، احمد مشاور و همراه پدر بود و اين نقش تا بدان حدّ آشكار و مؤثّر بوده است كه حضرت امام خمينى حتى در وصيّتنامه جاودانه خويش نيز از آن ياد كرده و تصريح مىفرمايد كه تنها مشاورِ آن حركت تاريخى و تاريخساز، احمد بوده است. در اينجا فرازهايى از چگونگى هجرت امام به پاريس را از زبان همراهِ هميشگىِ امام، نقل مىكنيم كه در قسمتى از خاطرات شنيدنىاش از آن هجرت بزرگ مىگويد:
علّت هجرت امام به پاريس، به جرياناتى كه چند ماهى قبل از اين تصميم
|267|
روىداد، بر مىگردد. با اوجگيرى مبارزات مردم ايران، دو دولت ايران و عراق در جلسات متعدّد كه در بغداد تشكيل گرديد، به اين نتيجه رسيدند كه فعّاليّت امام نه تنها براى ايران كه براى عراق هم خطرناك شده است. توجّه مردم عراق به امام و شور و احساسات زائران ايرانى چيزى نبود كه عراق بتواند به آسانى از كنار آن بگذرد و بدين جهت، برادر عزيزمان آقاى دعائى را خواستند تا خيلى روشن نظرات شوراى انقلاب كشور عراق را به عرض امام برساند. آقاى دعائى نظرات عراق را براى حضرت امام بيان داشت كه مُلخّص آن عبارت است از:
1. حضرتعالى چون گذشته مىتوانيد در عراق به زندگى عادّى خود ادامه دهيد، ولى از كارهاى سياسىيى كه باعث تيرگى روابط ما با ايران مىگردد، خوددارى نماييد.
2. در صورت ادامه كارهاى سياسى بايد عراق را ترك كنيد.
تصميم امام، معلوم بود. رو كرد به من و فرمود: گذرنامه من و خودت را بياور و من چنين كردم. آقاى دعائى عازم بغداد شد، ولى از گذرنامهها خبرى نشد.
چندى بعد سعدون شاكر، رئيس سازمان امنيّت عراق خدمت امام رسيد و مطالبى در ارتباط با روابط ايران و عراق، اوضاع عراق و منطقه و گزارشاتى از اين دست را به عرض امام رسانيد، ولى درخاتمه چيزى بيشتر از پيغام قبلشان نداشت. امام خيلى صحبت كرد كه متأسّفانه ضبط نشد؛ مثلاً فرمود: من هر كجا بروم و فرشم را( اشاره به زيلوى افشار) پهن كنم، منزلم است. و يا گفتند: من از آن آخوندها نيستم كه تنها به خاطر زيارت، دست از تكليفم بردارم.
برادرم دعائى به بغداد احضار شد و تصميم آخر فرماندهى عراق مبنى بر اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت، گذرنامهها را به همراه داشت.
با اجازه امام، تصميم معظّمٌله مبنى بر سفر به كويت، به دوستان نزديكمان در نجف گفته شد؛ به هفت هشت نفر از خصوصىترين افراد. بلافاصله دو دعوتنامه
|268|
براى من و امام توسّط يكى از دوستانمان در كويت تهيّه شد. (نام فاميل ما مصطفوى است، لذا دولت كويت تشخيص نداده بود). سه ماشين سوارى تهيّه شد و فرداى آن روز بعد از نماز صبح حركت كرديم. در يكى از ماشينها، من و امام و در دو تاى ديگر دوستان نزديك....
زمانى كه مىخواستيم سوار ماشين شويم، در تاريكى مردى غير معمّم نظرم را جلب كرد، دقيق شدم، آقاى دكتر يزدى بود. او براى گرفتن پيامى از امام براى انجمنهاى اسلامى ايران در كانادا و آمريكا آمده بود كه مواجه با اين وضع شد. تا آن لحظه او به هيچ وجه از جريان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دكتر هم سوار يكى از آن دو ماشين شد...صبحانه در يك قهوهخانه صرف شد: نان و پنير و چاى. نمازظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد.
از مركز شخصى آمد كه خلاصه صحبت يك ساعتهاش اين بود كه ورود ممنوع!
بازگشتيم، عراقىها منتظرمان، اهلاً و سهلاً. از دوِ بعد از ظهر تا يازده شب معطلمان كردند. مرحوم املايى با زرنگى خاصّ خودش، روانه بصره شد و نجفىها را از چند و چون قضيّه آگاه ساخت و با مقدارى نان و پنير و كتلت و از اين قبيل چيزها برگشت. امام شديداً خسته شده بود و من براى ايشان شديداً متأثّر بودم. امام از قيافه من فهميد كه من از اين كه ايشان را اين همه معطّل كردند، ناراحتم. گفت: تو از اين قضايا ناراحت مىشوى؟ گفتم: براى شما شديداً ناراحتم. گفت: ما هم بايد مثل بقيّه در مرزها بلا سرمان بيايد تا يكى از هزارها ناراحتىيى كه بر سر برادرانمان مىآيد لمس كنيم؛ محكم باش. گفتم: چشم.
در حالى كه ما در اتاقى كثيف [در مرز كويت و عراق] گِرد امام كه دراز كشيده بود، جمع شده بوديم، تفأّلى به قرآن زدم: [اين آيه آمد]: (اذهب إلى فرعون إنّه طغى * قال
|269|
ربّ اشرح لى صدرى * و يسّرلى أمرى)[1] باور كنيد كه نيروى تازهاى گرفتم... چهار نفرى عازم بصره شديم. درهتلى نسبتاً خوب و تميز، شب را به صبح رسانديم. من و امام در يك اتاق، آقايان فردوسى و املايى در اتاق ديگر. با تمام خستگىيى كه امام داشت، بعد از سه ساعت استراحت، براى نماز شب بلند شد.
نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز، از تصميمشان جويا شدم. گفت: سوريه. گفتم: اگر راه ندادند، اگر آنان هم برخوردى مثل كويت كردند، بعد كجا؟ كشورهاى همسايه يكى يكى بررسى شد، كويت كه نگذاشت، شارجه و دُبى و از اين قبيل به طريق اُولى نمىگذارند، عربستان كه مرتّب فحش مىداد، افغانستان و پاكستان كه نمىشد؛ مىماند سوريه و امام درست تصميم گرفته بودند، ولى نمىشد بىگدار به آب زد؛ مىبايست وارد كشورى شد كه ويزا نخواهد و از آنجا با مقامات سورى تماس گرفته شود كه آيا حاضرند بدون هيچ شرطى ما را بپذيرند، يعنى امام به هيچ وجه محدود نشود؛ چرا كه اگر محدوديّت بود، عراق كه منزلمان بود. فرانسه را پيشنهاد كردم، زيرا توقّف كوتاهمان در فرانسه مىتوانست مثمر ثمر باشد و امام مىتوانست بهتر مطالب خود را به دنيا برساند؛ امام پذيرفت. خوابيديم.
ساعت هشت صبح به مأموران عراقى گفتم: مىخواهيم برويم بغداد؟ گفتند: مىتوانيد برگرديد نجف. گفتم: نمىرويم. ساعتى بعد آمدند كه مركز مىگويد تصميمتان چيست؟ گفتم: پاريس....
شب را در بغداد بوديم؛ دوستانمان را دو باره ديديم. امام همان شب براى زيارت، به كاظمين(ع) مشرّف شدند؛احساسات مردم عجيب بود؛صبح به فرودگاه رفتيم. هواپيما را معطّل كردند. دو ساعت تأخير داشت، جمبوجت بود. ما پنج نفر در طبقه دوم بوديم به اضافه سه نفر كه نمىشناختيمشان. حالت عجيبى براى
دوستان بدرقه كننده دست داده بود؛ نمىدانستند به سر امام چه مىآيد. مأموران، آقاى دعائى را خواستند؛ با حالتى متغيّر برگشت. خجالت كشيد كه به امام بگويد؛ به من گفت كه گفتند: امام ديگر برنگردد(چه پررو و وقيح).
رسيديم پاريس...همان شب از كاخ اليزه آمدند پيش من كه ما مواجه شديم با اين قضيّه چه بخواهيم و چه نخواهيم آيةاللّه آمده است. اگر مطّلع مىشديم نمىگذاشتيم، وقت خواستند. امام گفت: بيايند. آمدند و گفتند: حقّ نداريد كوچكترين كارى انجام دهيد. و امام گفت: ما فكر مىكرديم اينجا مثل عراق نيست، من هر كجا بروم حرفم را مىزنم، من از فرودگاهى به فرودگاهى ديگر و از شهرى به شهرى ديگر سفر مىكنم تا به دنيا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنيا دستشان را در دست يكديگر گذاشتهاند تا مردم جهان صداى ما مظلومان را نشنوند، ولى من صداى مردم دلير ايران را به دنيا خواهم رساند، من به دنيا خواهم گفت كه در ايران چه مىگذرد.[1]
بدين ترتيب، نوفل لوشاتو كانون خبرساز جهان شد. مردى از آنسوى شرق آمده است تاپيام مكتب توحيدى انبيا را در آن ديارِ خدا فراموشانِ پناه برده به ماشين و اصالت پول و سرمايه، و بيگانه از معنويات و ارزشهاى الهى، طنين اندازد و مظلوميّت جهان سوم و غربت اسلام و رهايى انسان را در قلب اروپا فرياد كند و عمق تزوير و فريبكارى مدّعيان تمدن و آزادى را به جهانيان صلا دهد و از اصالت انقلاب اسلامى و الهى خويش و حماسهاى كه ملت بزرگوار و پيشتاز ايران در اين راه مقدّس آفريدهاند، دفاع كند. خورشيد فروزان سيماى خمينى كبير را در اين هجرت بزرگ، ماهتابى همراهى مىكند به نام مبارك احمد.
(1). خاطرات حضرت حجّة الاسلام و المسلمين حاج سيّد احمد خمينى به نقل از: كتاب كوثر، شرح وقايع انقلاب اسلامى، ج1، ص436.
يادگار عزيز امام خمينى با كوله بارى افتخارانگيز از سالها تجربه رويارويى با رژيم پهلوى در ايران و با پشتوانه اندوختههاى معنوى و علمى كه سالها در حوزه علميّه قم فرا گرفته بود، همراه با مهاجرِ بزرگِ انقلابِ رهايى بخشِ اسلام در مهرماه 1357 بغداد را به قصد پاريس ترك گفت تا در بزرگترين تحوّل فرهنگى و سياسى جهانِ اسلام، رهبر انقلاب را ياورى و همراهى كند. مطالعات سياسى و اجتماعى احمد و شناخت دقيقى كه وى از ماهيّت گروههاى سياسى موجود در عرصه آن روز ايران داشت و تيزبينى و فراست منحصر به فرد او سبب شد تا وى در اين مقطع حسّاس از تاريخ انقلاب، اساسىترين نقش خويش را در تحكيم رهبرى امام خمينى ايفا كند. بر آگاهان به تاريخ حوادث انقلاب اسلامى پوشيده نيست كه بعد از قيام پانزدهم خرداد در سال 1342، مهمترين و بحرانىترين مقطع از تاريخ انقلاب مربوط به همين دوران و حوادث سال 1357، به خصوص ماههاى نزديك به پيروزى انقلاب اسلامى مىباشد. در اين ايّام، از سويى رژيم شاه و حامى اصلى آن آمريكا و همپيمانان اروپايى او براى پيشگيرى از سقوط رژيمى كه بيش از سه دهه متوالى حافظ منافع نامشروعِ دولتهاى غربى در منطقه استراتژيك جغرافيايى جهان، به عنوان ژاندارم و حافظ منافع غرب در خليج فارس انجاموظيفه كرده بود و اينك در برابر فريادهاى سيل آساى جمعيّتى كه از دور افتادهترين نقاط ايران گرفته تا پايتخت كشور به نداى انقلابى مرجع و امامشان لبّيك گفته و بپاخاسته بودند، رو به فروپاشى نهاده بود، از هيچ كوششى دريغ نمىورزيدند. پيروزى امام خمينى و از دست دادن رژيم دست نشانده شاه و فروپاشى نظام سلطنت در ايران، براى آمريكا و جهان غرب به منزله زلزلهاى بود كه نه تنها دروازه امنيّت غارتگرىهاى آنان را فرو مىريخت، بلكه امواج غير قابل كنترل آن، ثبات ديگر رژيمهاى دست نشانده در بلاد اسلامى را به شدّت متزلزل مىساخت. از اينرو،
|272|
هر چه زمان به ماههاى پايانى عمر سلطنت شاه در سال 1357 نزديكتر مىشد، آثار اضمحلال در اركان رژيم آشكارتر مىگرديد و بر حجم تلاشهاى پشت پرده دولتهاى حامى شاه و طرّاحى توطئههاى خطرناك براى انحراف در مسير نهضت نيز افزودهتر مىگرديد كه نمونههايى از اين تلاشهاى ناموفّق را در مجموعه اسناد به دست آمده از لانه جاسوسى آمريكا بهخوبى مشاهده مىكنيم.[1]
برقرارى تماس و ارتباط با گروهها و جريانات سياسى مخالف خطّ مشى امام و بزرگنمايى چهرههايى از روحانيون وابسته و احزاب سياسى به منظور ايجاد شكاف در صفوف مردم، ايجاد آشوب و بلوا، تغيير مهرهها و سياستها در درون رژيم به منظور فريب افكار عمومى و طرّاحى كودتاى خونين نظاميان در صورت سقوط رژيم شاه، بخشى از اين تلاشها بوده است و در سوى ديگر، در اين روزها، به بركت قيام جانانه ملت ايران، سران و اعضاى احزاب و گروههاى سياسى از زندان آزاد گرديده و براى سامان دادن به تشكيلات متلاشى شده خود و بهرهبردارى از شرايط پيش آمده به تكاپو افتاد بودند و همزمان با آن، صدها گروه و گروهك نوظهور با اسمهاى رنگارنگ و فريبنده در همين ايّام اعلام موجوديّت مىكردند. اينان بدون آنكه كمترين ارتباطى با قيام اخير ملت ايران و هدفهاى اسلامى و رهبرى آن داشته باشند، ادّعاى ميراثخوارى انقلاب را داشتند.
دقيقاً در همان شرايطى كه جوانان و زنان و مردان مؤمن ايرانى بر اساس پيامهاى پى در پى رهبرى انقلاب در خيابانها و كوچهها در برابر تانكها و مسلسلهاى مأموران رژيم جانفشانى مىكردند، اينان مطبوعات را جولانگاه خود ساخته و از مبارزات موهوم گذشته خود سخن مىگفتند. در چنين اوضاع و احوال و
(1). ر.ك: مجموعه اسناد لانه جاسوسى آمريكا در ايران، انتشارات دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام.
|273|
در حالى كه طوفانهاى تخريب و امواج توطئهها و تبليغات مسموم فضا را به شدّت آشفته و مبهم ساخته بود، مردى هجرت كرده بدانسوى عالم و از قلب اروپا، با دم مسيحايى خويش افسونهاى دسيسهها را در هم مىپيچد. او با رهبرى اعجابانگيز خود كه تنها نمونه آنرا در نهضتهاى انبيا سراغ داريم، پيش از آنكه تصميمهاى پشت پرده سران دولتهاى غربى براى حفظ رژيم شاه مؤثّر افتد، با انجام يك سخنرانى كوتاه و يا ابلاغ چند سطر پيام، اميدهاى دشمن را كه چندين ماه براى تحقّق آنها همآهنگى و برنامه ريزى كرده بودند نقش بر آب مىساخت. با وجود همه محدوديّتها، ساعتى از صدور هر يك از پيامهاى امام خمينى نمىگذشت كه همچون موجى در سراسر ايران مىپيچيد و مردم اديب و ادب پرور ايران مضمون و مفاهيم پيامها را در قالب شعارهايى گويا به عنوان خواست ملّى خويش در تظاهرات سراسرى مطرح مىكردند. رويارويى دو جبهه خير و شر به نفع اصحاب ايمان ادامه داشت.
در تمام اين دوران، مردى عزيز و فراموش نشدنى به نام احمد، سايهوار خورشيدِ فروزانِ رهبرى انقلاب را همراهى مىكرد.
اگر از تمام زندگى سرتاسر مبارزه و افتخار فرزند برومند روح اللّه جز همين مقطع حضور كارساز وى در كنار پدر، در ايّام اقامت در پاريس، اطلاعى نمىداشتيم كافى بود تا بر نقش بىبديل وى در تحكيم موقعيّت انقلاب اسلامى و تحكيم رهبرى امام و پيشگيرى از دسيسه چينى گروهها و دولتهاى متخاصم با انقلاب واقف گرديم.
حضرت حجّة الاسلام و المسلمين حاج سيّد احمد خمينى با شناختى كه از روشها و شعارها و ماهيّت گروههاى سياسى داخلى و همچنين شناختى كه از وضعيّت جريانات نفوذى در حوزههاى علميّه و چهرههاى پشت پرده آن داشت، كانون هدايت انقلاب را در نوفل لوشاتو چونان بازويى توانا و مشاورى امين در تمامى جريانات همراهى مىكرد. حسّاسيّت فوقالعادّه وى در پىگيرى نيّات و
|274|
اهداف كسانى كه هر يك به انگيزههاى مختلف و بنا به مقتضيات شرايط انقلاب در آن روزها براى ديدار رهبر انقلاب به پاريس مىشتافتند، باعث شده بود تا جبهه مخالفان راه و مشى امام خمينى كمترين توفيقى به دست نياورند. اهمّيّت رهبرى حكيمانه امامخمينى و نقش فرزندصالح آنحضرت در دوراناقامتدر نوفللوشاتو زمانى آشكار مىشود كه بر اين واقعيّت توجّه كنيم كه سفر امام خمينى به پاريس - چنانكه شرح آنرا در قسمت اوّل اين نوشتار بازگو كرديم - بدون آمادگى قبلى انجام شده بود. فرانسه يكى از كشورهاى حامى رژيم شاه در اروپا بود كه در آخرين سناريوى دولت آمريكا براى جلوگيرى از سقوط نظام سلطنتى در ايران و روى كار آوردن شاپور بختيار، سران اين كشور همراه با انگليس، آلمان و آمريكا در كنفرانس گوادلوپ پيمان حمايت از رژيم سلطنتى در ايران بسته بودند[1] امام خمينى و همراهان روحانى ايشان بهطور ناگهانى و براى نخستين بار در يك كشور اروپايى، آنهم در بحرانىترين شرايط انقلاب حضور يافته بودند. غير از عناصر مسلمان و مؤمنى كه در اتّحاديه انجمنهاى اسلامى اروپا از نهضت امام جانبدارى مىكردند، غالب گروهها و چهرههاى سياسى مستقر در فرانسه و اروپا هواداران احزابى بودند كه اساساً با انقلاب اسلامى و رهبرى روحانيّت ميانهاى نداشته و يا رو در روى آن قرار داشتند. آنها از دير باز با فضا و موقعيّت اروپا آشنا بوده و ارتباطهاى گستردهاى نيز با اصحاب رسانهها و مطبوعات و احزاب سياسى اين كشورها داشتند. اگر نبود اراده الهى و تيزبينىهاى فوق تصوّر حضرت امام و تلاشهاى خستگىناپذير فرزند انديشمند و زيرك آن عزيز، مطمئنّاً جريانهاى سياسىِ مخالف راه امام بر امواج قيام سوار شده و سپس آنرا منحرف مىساختند،
(1). ر.ك: خاطرات والرژيسكاردستن، قدرت و زندگى، ترجمه طلوعى، مؤسّسه پيك ترجمه و نشر، 1368.
|275|
چنانكه دهها بار در تاريخ معاصر ايران و قيامهاى مشابه آن در جهان سوم شاهد چنين بهره بردارىها و انحرافاتى بودهايم بهويژه آنكه در آن ايّام، رسانههاى گروهى غرب هم آوا با مطبوعات داخل كشور، بيشترين تلاششان به چهرهسازى احزاب و عناصر ورشكسته سياسى و منزوى ساختن روحانيّت و انكار نقش رهبرى امام در قيام ملت ايران معطوف گرديده بود.
حجّة الاسلام حاج سيّد احمد خمينى در پاريس علاوه بر مقابله با جريانهاى سياسى منحرف از خطّ امام و برنامهريزى دقيق براى تنظيم امور بيت و دفتر امام در نوفل لوشاتو، و برگزارى به موقع مصاحبههاى مطبوعاتى و دقّت و وسواس فراوان در ترجمه مصاحبههاو پيامهاى امام و جلوگيرى از تحريف آنها به وسيله گروههاى ذىنفع، رسالتى بس مهمّ ديگر نيز بر عهده داشت كه تجربه كافى آنرا قبلاً طى سالها مبارزه در ايران آموخته بود و آن برقرارى ارتباطهاى گسترده و لازم بين اقشار مختلف جامعه انقلابى ايران و رهبرى انقلاب در خارج كشور بود.
در آن روزها راديوهاى فارسى زبان بيگانه، اخبار مربوط به وقايع ايران را بر اساس منافع و اهداف خويش تنظيم كرده و در بوقهاى خود مىدميدند و درداخل كشور نيز بخش اعظم مطبوعات در اختيار چپگرايان و راست گرايانى قرار داشت كه از فرصت به دست آمده بهرهبردارى كرده و در حالىكه مردم در خيابانها با نيروهاى نظامى رژيم شاه درگير بودند آنان به ابزار قلم متوسّل شده تا پناهگاهى براى بهرهبردارى در روزهاى آينده و باجخواهى از انقلاب دست و پاكنند. رسانههاى رسمى دولتى نيز تحت سلطه حكومت نظامى دولتهاى شاه قرار داشتند و بهجز تحريف خبرها و تخريب چهره انقلاب، رسالتى ديگر نداشتند. در چنين شرايطى، رساندن به موقع پيامهاى رهبرى انقلاب به كانونهاى انتشار آن در سراسر كشور و برقرارى تماس و ارتباط مستمر بين پاريس و تهران براى گرفتن اخبار لحظه به لحظه انقلاب و انتقال رهنمودهاى امام به مردم ايران، اساسىترين كارى
|276|
بود كه هرگونه وقفه و اختلال در آن مىتوانست شرايط را به نفع دشمنان انقلاب دگرگون سازد كه طيفى وسيع را بر مىگرفت. از گروه ويژه كارتر در كاخ سفيد گرفته تا سازمان سيا و جاسوسخانه آمريكا در ايران و سفارتخانهها و دولتهاى غربى پشتيبان شاه و گروه ژنرال هايزر - معاون فرماندهى سازمان ناتو - كه براى طرّاحى كودتاى نظاميان به تهران آمده و در ستاد مشترك ارتش شاه مستقر شده بود و همچنين تشكيلات ساواك و دربار و دولت بختيار و گروههاى سياسى مخالف انقلاب كه مترصّد فرصت بودند.
نقش انكارناپذير يادگار امام و زحمات شبانه روزى او در نوفل لوشاتو سهمى تعيين كننده در پيشبرد اهداف امام و انتقال پيامهاى ايشان به داخل كشور داشت. او در اين راه از جان خويش مايه مىگذاشت و به گفته شاهدان عينى و همراهان امام در نوفل لوشاتو، تراكم كارها و فعّاليّتهاى احمد در آنجا به حدّى بود كه چندين بار به بستر بيمارى افتاد. او حقيقتاً هستى و موجوديّت خويش را وقف امام و انقلاب كرده بود. مسئوليّت خطير ديگرى كه قهرمان نهضت عاشوراى امام خمينى در پاريس و سپس ايران، تا لحظه رحلت حضرت امام بر عهده داشت، حفاظت جان عزيزى بود كه روح و روان انقلاب بود. دشمن به كهولتِ سنّ امام و بيمارى ايشان چشم اميد دوخته بود و هر از چندگاه يكبار رسانههاى بيگانه در صدر خبرهاى تحريف شده خويش از تمام شدن كار انقلاب و بيمارى امام خبر مىدادند و مزيد بر اين شرايط، طرحهاى ترور و توطئه سوء قصد نسبت به جان امام خمينى نيز مسائل نگران كنندهاى بودند كه بعضاً اخبارِ آن در رسانههاى همان روزها مطرح مىشد و بعدها اسناد ساواك و اعترافهاى سران نظامى رژيم شاه و دولتمردان غربى پرده از شكستهاىشان در اينگونه نيّات پليد برداشتند. يادگار امام در تمام اين دوران،پروانهوار گرد وجود امام مىچرخيد. او با استفاده از هوشمندى و تجربههاى خويش بى آنكه مانعى اساسى در مسير ارتباط مردم با امام ايجاد شود،
|277|
مطمئنترين روشهاى حفاظت از امام را سامان داده بود. مراقبتهاى دقيق پزشكى از يك سو و ناكام ساختن ساواك و سپس منافقان و معاندان انقلاب در طرحهاى سوء قصدشان نسبت به جان امام از سوى ديگر، خدمات ارزندهاى بودند كه فرزند راستين امام و انقلاب با دوازده سال مراقبت و مواظبت و تلاش خستگىناپذير خويش ارزانى علاقهمندان امام نمود و از اين جهت نيز وى حقّبزرگى بر گردن انقلابيون مسلمان و آنانكه راه و رسم جهاد را از امام خمينى آموختهاند، دارد.
رهبر بزرگوار انقلاب اسلامى حضرت آيةاللّه العظمى خامنهاى - مدّظلّهالعالى - در اين زمينه مىفرمايد:
بى شك سلامت و توان جسمى و قدرت كارى آن قائد عظيم الشأن در دوران پرمخاطره ده ساله با وجود كهولت سنّى و بيمارى قلبى، در ميان عوامل و اسباب عادّى، از همه بيشتر به ابتكار و مراقبت و پىگيرى دلسوزانه اين فرزند مهربان وابسته بود. ملت ايران از اين بابت بسى مديون اين عزيز فقيد است. تاريخچه خدمات ارزنده آن مرحوم به دوران پس از پيروزى منحصر نمىشود. نقش ايشان در دوران مبارزات ملت ايران نيز برجسته و فراموش نشدنى است و هرچه زمان به مقطع پيروزى انقلاب اسلامى نزديكتر مىشود، اين نقش و سهم صاحب آن، بزرگتر و روشنتر مىگردد و چون فاصله زمانى ميان فقدان فاجعهآميز مرحوم آيةاللّه حاج سيّد مصطفى خمينى فرزند بزرگ و نام آور امام و روزهاى بازگشت رهبر كبير انقلاب به كشور فرامىرسد، نقش مرحوم حاج سيّد احمد آقا در قضاياى انقلاب، وضعى استثنايى و منحصر به فرد مىيابد. بى شك در آخرين ماههاى دوران نهضت، هيچكس در رابطه با امام بزرگوار نقشى تا بدين حد بزرگ و مؤثّر از خود بروز نداده است. تلاش بىوقفه و پروانه وار ايشان در كنار مشعل فروزان وجود امام عزيز - رضوان اللّه عليه - بسى بركات را منشأ گشته و بسى دشوارها را آسان
سرانجام در روز دوازدهم بهمن سال 1357 شمسى خورشيد انقلاب اسلامى ازمغرب عالم طلوع كرد و پرشكوهترين مراسم استقبال تاريخ شكل گرفت. امام خمينى در شرايطى تصميم به بازگشت به وطن گرفته بود كه همه جا خبر از بستن فرودگاه، انفجار هواپيما و كودتاى خونين نظاميان بود. دوستان، نگران جان امام بودند و توصيه به تعويق سفر تا تأمين شرايط داشتند؛ دشمنان انقلاب نيز كه حضور امام در ايران را به منزله پايان حتمى كار خويش مىديدند به هر شيوه و وسيلهاى متوسّل شدند تا رهبر كبير انقلاب از اين سفر سرنوشت ساز منصرف شود، بدان اميد كه در اين فاصله راهى براى خاموش كردن شعلههاى قيام در داخل كشور و يا خاموش كردن صداى رهبرى آن در خارج بيابند؛ امّا غافل از آنكه موساىِ انقلاب تصميم خويش را گرفته است و عزم آن كرده تا كار فرعون زمانه را در سرزمينى كه قلوب مردمانش آكنده از عشق به اميرمؤمنان و سالار شهيدان(ع) است يكسره كند و روند تقسيم بندى ظالمانه سياست جهانى را به نفع دين باوران و خداخواهان تغيير دهد و در اين تصميمِ شگفت و ماجراى شگفتىآفرين نيز، همچون تصميم هجرت به پاريس، احمد مشاور امام، يار امام، همراه امام و فدايى امام است. او همچون گذشته تمهيد مقدّمات اين سفر، تغيير هواپيماى حامل امام، انتخاب همراهان و كنترلها و مراقبتهاى لازم را هوشمندانه هدايت كرده است تاناخداى كشتى انقلاب در طوفان صدها حادثهاى كه هر لحظه امكان وقوع آن بود به سلامت
(1). پيام حضرت آيةاللّه العظمى خامنهاى به مناسبت ارتحال يادگار امام خمينى، اسفند ماه 1373.
|279|
در ساحلى كه ميليونها نفوسِ انقلابى به انتظار ايستادهاند، رحل اقامت گزيند.
قامت افراشته مردى كه عزّت و استقلال امّت اسلامى را در دستهاى مهربان خويش به ارمغان آورده است، بر پلكان هواپيما كه ظاهر شد اشك شوق از ديده منتظران فرو غلطيد، چهارده سال دوران سخت انتظار به پايان رسيده بود. دوشادوش خمينى كبير سيماى مهربان احمد نيز چون ماه در كنار خورشيد، فروزان و آشكار بود. او سالهاى سال بود كه گوهر حقيقت را در وجود خمينى يافته؛ با خمينى زيسته؛ دوران سخت تنهايى را با عشق خمينى و در راه او مبارزه كرده و اكنون با خمينى آمده است تا در غرس نهال حكومت اسلام، اين آرزوى ديرين شيعه، مشاركت كند. او آمده است تا در لحظه لحظه رويش اين شجره طيّبهاى كه انشاءاللّه شكوفههايش عطر افشان مقدم مهدى موعود(عج) خواهد شد، باغبان پير انقلاب را همراهى كند. اين همراهى و شايستگى بر فرزند راستين خمينى گوارا باد.
چه سعادتى بالاتر از آنكه همراه نفس مطمئنّى چون امام بودن، مشاور امين اوگشتن، محرم اسرار و رازهاى دل دريايىيى چون خمينى شدن و سر بر آستان خمينى از تولد تا رحلت نهادن! بدون ترديد اين لياقتها نتيجه دعاى آن عارف كامل، حضرت امام خمينى است كه فرمود: خداوندا! احمد را نزد خود محمود فرما.
براى آنكه در اين زندگى نامه از مكتب تربيتى امام، كه احمد خود دستپرورده آن است بهره گيريم. در همينجا به خاطرهاى از زبان يادگار امام از لحظه ورود ايشان در دوازدهم بهمن اشاره مىكنم، كه چند روز مانده به رحلتشان در مجلس بازگو فرمود:
وقتىكه هواپيما در فرودگاه به زمين نشست حضرت آيةاللّه پسنديده(برادر بزرگ امام خمينى) وارد هواپيما شد و پس از سالها دورى، با امام خمينى ديدار كرد و لحظاتى در كنار او به گفتوگو نشست. لحظه رفتن كه فرا رسيد حضرت امام فرمود: آقا [آيةاللّه پسنديده] بايد جلو بروند و من پشت سر ايشان مىروم. عرض
|280|
كردم: مردم چهارده سال است كه انتظار اين لحظه را مىكشند، خبرنگاران و عكاسان داخلى و خارجى منتظرند تا اين لحظه تاريخى را به تصوير بكشند. هر چه اصرار كردم فايدهاى نداشت، سرانجام راهى به ذهنم رسيد به عموى بزرگوارم پيشنهاد دادم كه ايشان با جمعى از همراهان امام كه از پاريس آمده بودند از هواپيما پياده شوند و به جمعيّت حاضر در سالن استقبال بپيوندند و بعد امام پياده شوند. به همين ترتيب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد يكى از آداب معاشرت اسلامى را ناديده بگيرد و از برادر بزرگ خويش جلو بيفتد ولو آنكه در چنين شرايطى استثنايى كه ميليونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد!
امام خمينى به همراه فرزند عزيزش بعد از ديدارى كوتاه با نمايندگان اقشار انقلابى در سالن فرودگاه، به وسيله اتومبيلى كه كميته استقبال از قبل فراهم كرده بود عازم ميدان آزادى و خيابانها و جادّه منتهى به بهشت زهرا شد كه امواج بىكران جمعيّت ميليونى در كيلومترها از اين مسيرِ طولانى، گل و گلاب به دست منتظر قدوم رهبر خويش بودند. در بهشت زهرا تلاشهاى بىوقفه احمد براى جلوگيرى از فشار و تراكم جمعيّت كه مبادا باعث آسيب و رنجش خاطر امام شود، منجر به بىهوش شدن وى براى مدّتى شد و به همين سبب نيز سخنرانى تاريخى امام خمينى در بهشت زهرا از جمله موارد استثنايى است كه چهره دلاراى احمد را در كنار امام نمىبينيم.
پس از پايان سخنرانى، به علّت احساسات غير قابل كنترل جمعيّت، سوارشدن امام به هلىكوپتر كه در چند مترى جاىگاه مستقر شده بود، ممكن نشد و سرانجام پس از نيم ساعت تلاش همراهان امام، ايشان به همراه فرزند عزيزشان و همچنين حجّة الاسلام و المسلمين ناطق نورى به وسيله يك آمبولانس به منطقهاى در مجاورت بهشت زهرا منتقل شده و از آنجا با هلىكوپتر بهسوى مدرسه رفاه رهسپار شد؛ امّا به علّت ازدحام جمعيّت و عدم اطلاع و اطمينان از امنيّت كافى براى فرود،
|281|
با درايت فرزند امام و پيشنهاد ايشان، هلىكوپتر تغيير مسير داده و در محوطه بيمارستانِ امام خمينى (هزار تختخوابى) فرود آمد. كاركنان و بيماران به محض اطلاع از حضور امام خمينى سراسيمه براى ابراز احساسات و ديدار با رهبر به محوطّه آمدند. پس از اين ديدار تاريخى و كوتاه، حضرت امام به همراه يادگار گرانقدرش با يك اتومبيل به محلّى ديگر رفته و از آنجا با اتومبيل آقاى ناطق نورى به منزل يكى از بستگان امام در خيابان شريعتى رهسپار شد و شامگاه آنروز(دوازدهم بهمن) به مدرسه رفاه تشريف برده و از اين پس، در آنجا امور انقلاب را در دهه فجر انقلاب اسلامى و در حالى كه هنوز دولت دست نشانده بختيار چشم اميد به طرح كودتاى ژنرالهاى شاه با حمايت آمريكا داشت، هدايت كرد.
مدرسه رفاه و علوى كانون خنثا سازى توطئهها و مركز هدايت امت اسلام در رويارويى با دشمنان داخلى و خارجى انقلاب شده بود. تنظيم امور اين كانون، همچون دفتر و بيت امام در نوفل لوشاتو و همچون كانون قيام در قم در طول سالهاى پس از تبعيد رهبرى، بر عهده عالمى كاردان و سياستمدارى زيرك به نام احمد است كه در انجام رسالت همراهى با امام و انقلاب لحظهاى آرام و قرار ندارد. او به عنوان يك صاحبنظرِ موردِ اعتماد امام ضمن شركت در جلساتِ تصميم گيرىهاى مهمّ انقلاب و انتقال پيامهاى حضرت امام و انعكاس لحظه به لحظه رخدادهاى انقلاب به ايشان، همچون گذشته يك آن از حفاظت جان امام و مراقبت و سلامتى ايشان غافل نبود. تپش قلب امام، طنين بالندگى انقلاب بود و احمد اين لياقت و افتخار را نصيب برده بود تا لطف و اراده حق تعالى را در حفظ اين قلب نورانى وسيله باشد. اگر اسناد و كتابهاى مربوط به كودتاهاى نافرجام عليه نظام اسلامى و رهبرى آن و طرحهاى ترور و سوء قصد نسبت به جان امام مرور شوند و اگر روزى تمامى اسناد و مدارك اين گونه تلاشهاى عوامل بيگانه منتشر شوند، نقش برجسته احمد در ناكام ساختن دشمنان آشكارتر خواهد شد. در اينجا به نقل
|282|
يك مورد از آنها از زبان يادگارامام بسنده مىكنيم:
بلافاصله بعد از آنكه ضدّ انقلاب و منافقين علناً رودروى نظام اسلامى ايستادند و خطّ ترور در برنامه كار آنان قرار گرفت، به مسئولان حفاظت جماران اعلام كردم كه هيچ كس، حتى مقامات و مسئولان حقّ ندارند هنگام ملاقات با امام، ساك و يا وسيلهاى به همراه داشته باشند. چند روز بعد از انفجار حزب جمهورى اسلامى، اعضاى هيئت دولت و شوراى امنيّت ملّى به حضور امام رسيدند. از دفتر حفاظتِ سه راه بيت(در جماران) تماس گرفتند و گفتند: كشميرى دبير شوراى امنيّت ملّى كه همراه شهيد باهنر و رجايى آمده است، با خود كيفى به همراه دارد و مىگويد: محتوىِ وسايل و صورتجلسات شوراى امنيّت است و حتماً بايد در جلسه باشد. گفتم: بگوييد نمىشود و بايد كيف را تحويل دهد. چند بار ديگر تماس گرفتند، فايدهاى نبخشيد. شهيد رجايى شخصاً به وساطت آمد نزد من و از اينكه او را مىشناسد و وى به حدّى مورد اعتماد اعضاى شورا است كه حتى گاهى نماز جماعت را به او اقتدا مىكنند، سخن گفت. گفتم: همه اينها درست، امّا ما نمىتوانيم تصميمهايى را كه به خاطر مصالح امام وبعد از بحثهاى كارشناسى گرفتهايم، لغو كنيم. ايشان از اينكه من اين قدر سماجت مىكنم قدرى دلگير شدند. در همين فاصله اطلاع دادند كه دبير شوراى امنيّت (كشميرى) به حالت قهر كيف خود را برداشته، رفته و گفته است در جلسه شركت نمىكنم! يكى دو روز بعد از اين بود كه همان منافق نفوذى (كشميرى) كه تا آن حدّ نفاق و دورويى از خود نشان داده و اعتماد مسئولان را جلب كرده بود، با گذاردن همين كيف - كه بعداً مشخّص شد حاوى موادّ منفجره و بمب ساعتى بوده و از ترس اينكه مبادا اصرار و سماجتش در جماران باعث لو رفتن وى شود، منطقه را ترك كرده بود - در محلّ تشكيل جلسه شوراى امنيّت در نخست وزيرى، محبوبترين چهرههاى انقلاب يعنى شهداى
|283|
عزيز: رجائى و باهنر را از ملت ايران گرفت و خودفرارى شد.
حجّة الاسلام و المسلمين حاج سيّد احمد خمينى در تاريخ دهم اسفند ماه 1357 همراه با حضرت امام خمينى(ره) عازم قم گرديد و او بلافاصله وسايل و زمينههاى لازم را براى هدايت امور انقلاب و تنظيم امور بيت و دفتر امام و تأمين شرايط براى ارتباطهاى گسترده امام با مردم و مسئولان كه روزانه در نوبتهاى متوالى به ديدار امام در قم مىشتافتند، فراهم نمود. او نخستين كسى بود كه با عشق و اعتقادى وصفناپذير، فرامين و رهنمودهاى رهبر كبير انقلاب را به مراكز ذىربط منتقل مىكرد و در پىگيرىِ انجام آنها لحظهاى آرامش نداشت. او خود در بهثمررساندن اين انقلاب شكوهمند سالها مبارزه كرده بود و اكنون به عنوان صاحبنظرى كارآزموده، در بسيارى از زمينههاى انقلاب، مشاور حضرت امام و ارگانها و مقامات مسئول كشور بود. بهجز در مواردى كه از سوى امام مأموريّت مىيافت، لحظهاى از امام جدا نمىشد. معناى زندگىاش را با بودن در كنار خورشيدِ هدايتِ امام مىديد و هيچ مقام و موقعيّتى را به اين افتخار ترجيح نمىداد. نوع مديريّت احمد براى كسانى كه از نزديك با وى كار كرده و آشنا بودهاند واقعاً نمونه و الگو بود. او با انتخاب افراد مطمئن و آزموده، دفتر و بيت حضرت امام را با كمترين نيرو و صرف كمترين هزينه، چنان كارآمد ساخته بود كه تمامى نيازهاى اطلاعاتى و ارتباطى رهبرِ بزرگترين انقلابِ معاصر را همين تشكيلات كوچك تأمين مىكرد. از بروكراسى و آفات نظام ادارى در آن خبرى نبود. بررسى حجم انبوه كارهاى روزانه دفتر، از مطالعه صدها نامه ارسالى مردم گرفته تا تنظيم ديدارهاى مكرّر و متوالى اقشار جامعه با امام و تنظيم ملاقاتهاى مسئولان و انتقال لحظه به لحظه پيامهاى امام و انعكاس اخبار و روىدادهاى ايران و جهان به رهبر انقلاب و تنظيم امور مالى و وجوهات شرعى و مسائلى از اين قبيل، با وجود حسّاسيّتها و
|284|
مسائل امنيّتى، حفاظتى و مراقبتهاى پزشكى و...مقايسه اين حجم از كارها با تعداد نيروهاى دفتر امام - حدود بيست نفر - و فضا و امكانات بسيار محدود و مختصر آن، خود نمونهاى است از مديريّتى كه ويژه رهبران الهى و شخصيّتى همچون امام خمينى است و احمد در مكتب چنان پدرى تربيت يافته بود. حقيقتاً در رشته مديريّتِ بحرانها، بايد اصول و مشى و رفتارهاى امام خمينى كه جلوههاى بسيارى از آنرا در مديريّت يادگار عزيزش مشاهده مىكنيم، مورد بازشناسى و حتى تدريس واقع شوند تا مشخّص گردد كه چه تفاوتهايى اساسى و ما هوى بين نظام مديريّت الهى كه منبعث از عشق، ايمان و انگيزههاى معنوى است با نظامهاى مرسوم و متداول در ميان است.
دوران يكساله اقامت امام خمينى در قم در فاصله اسفند ماه 1357 تا بهمن ماه 1358 كه آن حضرت بر اثر بيمارى قلبى، عازم بيمارستان قلب(شهيد رجائى) تهران گرديد، دوران دشوار تحوّلات اساسى در نظام سياسى و اجتماعى ايران بود. در همين مقطع، رفراندوم بىسابقه جمهورى اسلامى و انتخابات خبرگان قانوناساسى و انتخابات نخستين دوره مجلس شوراى اسلامى برگزار گرديد و اركان نظام اسلامى در همين دوران شكل گرفت و اين همه در حالى اتّفاق افتاد كه صفبندى گسترده در جبهه دولتهاى خارجى عليه انقلاب آغاز شده بود و در داخل كشور نيز عوامل گروهكها از هر آشوب و فتنهاى حتى آتش زدن خرمنهاى گندم روستاييان نيز دريغ نداشتند، روزنامهها هنوز جولانگاه اصحاب چپ و راست بودند. نه هيچيك از آنچه كه برشمرديم و نه غائله حزب خلق مسلمان و غائلههايى از آن قبيل نتوانستند در اراده ملت ايران كه گوش به فرمان امامشان در جبهه سازندگى به تلاش برخاسته بودند، تأثير بگذارد و احمد را در دفاع از انقلاب امام و رو در رو شدن با غائلهها و به خصوص رويارويى با كينهتوزىها و
|285|
دسيسههاى روحانى نمايان مخالف امام و انقلاب، سهمى به سزا بود.
بيش از نيمى از عمر يادگار امام در متن حوادث نهضت امام خمينى(ره) و انقلاب اسلامى گذشته است. بنابراين، بيان نقش و رابطه آن عزيز با حوادث ادوار پرفراز و نشيب انقلاب در حقيقت بيان عمدهترين بخش زندگىنامه او است.
يكى از مهمترين وقايعى كه در نخستين سال پس از پيروزى انقلاب اسلامى اتّفاق افتاد و منشأ تحوّلات عمدهاى در مسير حركت انقلاب گرديد و تأثيرى شگرف بر معادلات سياسى و رخدادهاى مرتبط با انقلاب اسلامى در آن سوى مرزها و داخل كشور گذاشت، ماجراى اشغال لانه جاسوسى آمريكا در ايران است كه قريب پانزده ماه سياست داخلى ايران و روابط خارجى جمهورى اسلامى را تحت تأثير مستقيم خويش داشت و از آن پس نيز آثار و نتايج اين واقعه همواره به عنوان يكى از عوامل مؤثّر در پهنه مسائل سياسى جامعه ايران مطرح بوده است.
روز سيزدهم آبان ماه 1358 خبر تسخير سفارت آمريكا در ايران به وسيله دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام - كه اين واقعه در فرهنگ انقلاب اسلامى به «اشغال لانه جاسوسى آمريكا» شهرت يافته است - در صدر روىدادهاى خبرى، موجى از واكنشها را در سطح جهان پديد آورد. اين خبر همچون توفانى رعد آسا، كاخ سفيد، سازمان سيا و ديگر مراكز تصميمگيرى و اطلاعاتى هيئت حاكمه آمريكا را به لرزه درآورد. اين واقعه، دومين ضربه كارى انقلاب اسلامى بر حيثيّت سياسى و اقتدار اسطورهاى ابر قدرت آمريكا بود كه ظرف مدّت كمتر از يك سال وارد مىكرد.
از نقطه نظر پيروان خطّ مشى انقلابى امام، يكى از مهمترين دستآوردهاى داخلى تسخير لانه جاسوسى، بازيابى وحدت ملّى و انقلابى مردم در رويارويى با آمريكاو كوتاه كردن دست ليبرالها از عرصه مديريّت اجرايى كشور بوده است.
|286|
حضرت امام اين واقعه را انقلاب دوم ناميد. قهرمان نهضت امام خمينى، مرحوم حاج احمد آقا، با زيركى منحصر به فرد خويش در صحنه انقلاب دوم نيز نقشآفرينى مىكند.
خبر دادند كه آقاى بازرگان در اعتراض به حركت دانشجويان استعفاى خود و كابينه دولت موقّت را نوشته - ظاهراً - عازم قم مىباشد. ساعتى به پخش اخبار سراسرى بعداز ظهر از راديو نمانده بود، اين اوّلين بار نبود كه رئيس دولت موقّت استعفاىِ اعلام نشده مىداد. با شناختى كه از برخوردهاى ايشان و دولت موقّت داشتم، مطمئن بودم كه اين اقدام يك حركت تاكتيكى براى گرفتن امتياز و تحتفشار قرار دادن دانشجويان است. هنوز در شوراى انقلاب و بسيارى از اركان مديريّت كشور عناصر سازشكار و غير متعهّد به راهِ انقلابى امام، وجود داشتند و مىدانستم كه اگر فرصت بيابند با توجّه به فضاى سياسى آنروزها، جوسازى را آغازكرده و زمينه را براى اِعمال فشار فراهم خواهند نمود. با هر وسيلهاى مسئول راديو تلويزيون را - كه در محلّ كارش نبود - پيدا كردم و تلفنى به او گفتم كه بايد مردم را در جريان بگذاريد و خبر استعفا را در اخبار سراسرى پخش كنيد. بالاخره با وجود مخالفتهاى مسئولان دولت موقّت، خبر پخش شد.
واكنش سريع امام خمينى در پذيرش استعفا و واگذارى اداره كشور به شوراى انقلاب، كارنامه ضعيف و سرشار از ابهام دولت موقّت را براى هميشه بست. رهبركبير انقلاب اسلامى در روز چهاردهم آبان ماه 1358 طى سخنانى از آمريكا به عنوان «شيطان بزرگ» ياد كرد و به سفارت آمريكا لقب لانه جاسوسى داد و اقدام انقلابى دانشجويان را در تصرّف اين مركز توطئه و فساد، شديداً مورد حمايت قرار داد.
بدين ترتيب، همچنانكه حضرت امام در همين سخنرانى پيش بينى كرده بود، انقلابى بزرگتر از انقلاب اوّل بر پا شد. با بركنارى دولت موقّت - كه بر خلاف حكم امام و علىرغم ميثاقى كه داشت رو به انحصارگرى آورده و اغلب اعضاى آنرا عناصرى از جبهه ملّى و نهضت آزادى تشكيل مىدادند - وحدت ملّى، كه بر اثر خيانتهاى عناصر ضدّ انقلاب و ضعفهاى دولت موقّت سخت به مخاطره افتاد بود، دو باره در سراسر كشور با فرياد «مرگ بر آمريكا» احيا شد. سلاح شعار دروغين پيشتازى در مبارزه با امپرياليسم از دست كمونيستها و چپگرايان گرفته شد.
يادگار امام همچون ديگر وقايع مهمّ انقلاب در تمام مدّت 444 روزى كه از آغاز اين ماجرا تا زمانى كه به تصميم مجلس شوراى اسلامى گروگانها آزاد شدند، مىگذشت، مشاور امام و رابط امين رهبرى و شوراى انقلاب و مسئولان نظام بود. وى علاوه بر انتقال پيامهاى امام به مسئولان و فراهم نمودن مطمئنترين روشها براى اطلاع امام از جزئيّات اين رخداد مهم، خود نيز به عنوان صاحبنظر در مسائل سياسى، در چندين مصاحبه عمومى تحليل خويش را از اين واقعه ارائه نمود و بر لزوم حمايت همه جانبه از اقدام دانشجويان تأكيد كرد. او بعد از امام خمينى نخستين كسى بود كه در روز چهاردهم آبان ماه 1358 علىرغم ابهامها و ترديدهاى فراوانى كه ديگران در آغاز ماجرا داشتند، بدون ترديد و با صراحتِ تمام در مصاحبه مطبوعاتىيى كه در محلّ سفارت آمريكا برگزار نمود، اعلام كرد: تمام مردم ايران از اين عمل پشتيبانى مىكنند. او در پاسخ به اين سؤال كه آيا امام از جريان ملاقات آقاى بازرگان با برژينسكى آگاهى داشتهاند؟
پاسخ داد: ابداً، آنچه سخنگوى دولت در اين مورد اظهار كرده است به ملاقات دكتر يزدى، با امام مربوط مىشود. در ملاقات وزير كشور خارجه با امام، من هم حضور داشتم. دكتر يزدى فقط راجع به كسالت شاه مخلوع مطالبى معروض داشت و در باره ملاقات بازرگان با برژينسكى صحبتى به ميان نيامد.
|288|
مرحوم حاج احمد آقا در اين مصاحبه اعلام كرد: به نظر من اقدام دانشجويان، اشغال سفارت آمريكا محسوب نمىگردد، بلكه جوانان دلير لانه جاسوسى را تصرّف كردهاند تا اشغالگران را بيرون رانند.[1]
فرزند امام با استفاده از تجربه سياسى و اندوختههاى مبارزاتى خويش نقش مؤثّر در خنثا كردن تلاشهاى ليبرالها و بسيارى از جريانهاى سياسى آن روزها داشت كه مىكوشيدند تا ماهيّت حركت انقلابى دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام را مشكوك و مخدوش جلوه دهند، او در تأسّى به پدر بزرگوار خويش، از اقدام دانشجويان در برابر فشارهاى زايدالوصفى كه از سوى جريانها و جناحهاى مختلف سياسى و عناصرى همچون بنىصدر وارد مىشد، حمايت كرد. تأثير نقش آن عزيز در اين زمينه تنها بر كسانى آشكار است كه بر شرايط سياسى كشور در آن روزها و فضاى مسمومى كه گروهكها و اشخاص ذىنفوذ عليه دانشجويان ايجاد كرده بودند، واقف باشد. آن مرحوم علاوه بر ارتباط مستمر با دانشجويان پيرو خطّامام و جناب آقاى موسوى خوئينىها و مطالعه اخبار و گزارشهاى مربوط به موضعگيرى جناحهاى داخلى و دولت آمريكا و ديگر دولتهاى خارجى در قبال اين حادثه و دستهبندى و ارائه جمعبندى آنها همراه با نقطه نظرهاى خويش به حضرتامام، چندين بار نيز از نزديك در محلّ سفارت حضور يافت كه يك بار اينجانب افتخار همراهى با ايشان را داشتم و به خاطر دارم كه چگونه با صفا وسادگى هميشگى با يك دستگاه پيكان، بدون محافظ و تشريفات و در خدمت ايشان بههمراه برادر عزيزم جناب حجّة الاسلام محمد على انصارى به آنجا رفتم. حضور ايشان باعث قوّت قلب دانشجويانى بود كه در روزهاى نخستين از همه سو
(1). مجموعه آثار يادگار امام، انتشارات مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، مصاحبه با خبرنگاران، چهاردهم آبان ماه 1358.
آنچه دريك جمعبندى كلّى و به استناد مصاحبهها، نامهها و اسناد به جاى مانده از آن عزيز و مهمتر از همه به استناد شهادتهاى مكرّر حضرت امام در اين باره مىتوان گفت آنكه، بسيارى از افراد در ارزيابى مواضع فرزند برومند امام در سالهاى آغازين پيروزى انقلاب اسلامى راه خطا پيمودهاند. واقعيّت اين است كه در اين سالها (بهمن ماه 1357 تا تير ماه 1360) فضاى سياسى بىسابقهاى بر كشور حكمفرما بود. به بركت پيروزى انقلاب اسلامى و آزادىهاى پديد آمده از آن، پس از چندين دهه اختناقِ فوق تصوّر، صدها گروه و دسته و حزب قديم و نوظهور پا به ميدان گذارده و با توجّه به اينكه قانوناساسى و اركان آينده نظام نوپا در حال شكلگيرى بود، هر يك با تمام توان سعى بر حذف رقبا و تحكيم موقعيّت خود داشت و بديهى است كه در چنين فضايى هر كسى كه از عنوان و نفوذى برخوردار بود و به هر دليلى در گروهى وارد نمىشد، بر ضدّ آن تلقّى مىشد و در معرض انواع انتقادها و حتى اتّهامات قرار مىگرفت.
مشاور و همراه و فرزند امام و محبوب مردم بودن و صاحب رأى و نظر در مسائل سياسى بودن و داشتن نقشى مؤثّر در پيروزى انقلاب، موقعيّتى ويژه در افكار عمومى براى يادگار امام پديد آورده بود و به همين ميزان انتظار و توقّع جريانات سياسى از وى فراوان بود و از سوى ديگر، فرزند امام با درك دقيق موقعيّت خطير خويش در كنار امام و با توجّه به سفارشهاى آن حضرت، از ورود به احزاب و گروههاى سياسى ابا مىورزيد و در عين حال با استقلال رأى و صراحتلهجهاى كه داشت، موضع انتقادى خويش را در باره مواضع احزاب و دستجات سياسى ابراز مىنمود و بدين ترتيب، گروههايى كه او را در حزب خويش
|290|
نمىديدند و از انتقادات او رنجيده خاطر مىشدند، وى را مدافع گروه مخالف خويش قلمداد كرده و چه اتّهامات ناروايى كه برخىها در همين زمينه نثار آن دريادل نكردند! البته در اين ميان، عناصر ضدّ انقلاب و مخالفان امام كه جرأت رويارويى و برخورد با امام را نداشتند، فرزند ايشان را آماج اتّهامات عقدهگشاى خويش مىساختند؛ اتّهاماتى از مخالف روحانيّت گرفته تاطرفدارى از بنى صدر و كاناليزه كردن امام و ديگر مسائلى كه قلم از بيان آن شرم دارد. متأسّفانه برخى از دوستان ناآگاه نيز تحت تأثير همين تبليغات قرار گرفته و در نامههاى خود به امام و يا محافل خصوصى و عمومى خويش بر زخم دلش نمك مىپاشيدند و شگفت آنكه او هرگز لب به شِكوه نگشود و با آنكه نوشتههاى گرانبهاى افتخارآميزى از حضرت امام در ردّ اين تهمتها در اختيار داشت، اجازه انتشار آن را نداد.
از ويژگىهاى برجسته يادگار امام در برخورد با اشخاص و جريانات فكرى و سياسى جامعه آن بود كه به جز مسئله تبعيّت محض و آگاهانه از ولايت به عنوان يك اصل مترقّى و در عين حال اصل تعبّدى شرعى، در ساير مسائل از مطلقنگرى و مطلق انگارىِ اشخاص و پديدههاى سياسى و اجتماعى شديداً امتناع مىورزيد و معتقد بود كه نقاط ضعف و قوّت افراد و جريانات را بايد با هم ديد، سهم مثبت و منفى هر يك را در برخورد با انقلاب و مسائل آن منصفانه ارزيابى كرد و از انتقاد بجا و بيان ضعفها نبايد هراسيد و در عين حال از واقعيّتها و نكات مثبت نيز نبايد چشم پوشى كرد. در جبهه خودى و در درون جامعه اسلامى هرگز نبايد اختلاف نظرها و سليقههاى سياسى سبب ناديده گرفتن حدود شرعى و زير پا نهادن روابط انسانى شود و كرامت و حفظ حرمت انسانها را نبايد به بهانه اختلاف نظر مخدوش نمود. نمونههاى بارزى از اين نگرش را در مصاحبهها و رفتار آن عزيز، فراوان مشاهده مىكنيم كه دراين مجال فرصت بازگويى آن نيست. او حتى تا پايان عمر، روابط انسانى خود را با كسانى كه آنهمه كارشكنى و مخالفت كردند و انواع
|291|
تهمتها و زخم زبانها را نسبت به وى روا داشتند، قطع نكرد. بارها شاهد بوديم كه به عيادت و ديدن كسانى مىرفت و با دلسوزى و به جدّيّت، رفع گرفتارى و مشكل كسانى را پىگيرى مىكرد كه آنان در گذشته از هيچ كوششى براى ضربه زدن و رنجانيدنش دريغ نكرده بودند. حقيقتاً در اين جنبه، او مناعت طبع و بزرگمنشى را به تمام و كمال از حضرت امام آموخته و به كار بسته بود.
يادگار امام در مصاحبهاى در تاريخ 9/2/1361 از رأى ندادن امام و او، به بنىصدر در انتخابات رياست جمهورى[1] و رأى امام در مراحل بعدى به شهيد رجايى و حضرت آيةاللّه العظمى خامنهاى ياد مىكند و تحليلى روشن و مبسوط از چگونگى روى كار آمدن بنى صدر و مخالفتهاى وى با امام و خيانتهايى كه او در ائتلاف با منافقان و ديگر عوامل ضدّ انقلاب مرتكب شد و چگونگى عزل او ارائه مىكند و مراحل سه گانهاى كه حضرت امام با تدبير و درايت منحصر بهفردش منطقىترين و مردمىترين روش را براى حذف اين جريان خطرناك از مسير انقلاب اسلامى تعقيب نموده است را توضيح مىدهد و از چگونگى نقش خود و ديگر ياران امام، حضرات آقايان بهشتى، خامنهاى، هاشمى و موسوى اردبيلى با همراهى ملت ايران در حمايت از امام و خنثا كردن و منزوى ساختن جريان نفوذى بنى صدر و همفكرانش ياد مىكند او در همين رابطه مىگويد:
خون دلى كه ما از دست او مىخورديم از دست هيچ كافرى نخورديم.
من تمام كارهايى كه در رابطه با او و جناح او مىخواستم انجام دهم با امام مشورت مىكردم و اكثراً با آقاى هاشمى هم مشورت مىكردم.
وى در پاسخ به اين پرسش كه چرا بنىصدر از امام خواست شما نخست وزير
(1). جناب آقاى موسوى خوئينىها نيز در خاطرات خويش بر اين نكته كه مرحوم حاج احمد آقا از ابتدا با رياست جمهورى بنىصدر موافق نبود و به ايشان رأى نداده است، تصريح مىكند (ن.ك: گنجينه دل، خاطرات آقاى موسوى خوئينىها).
|292|
باشيد؟ او چه هدفى را تعقيب مىكرد؟ چنين مىگويد:
او در نامهاى به امام از ايشان خواست تا قبول بفرمايد من نخست وزير شوم. او با اين كار مىخواست به مردم بگويد: من چه آدم سربهزيرى هستم و حاضرم دقيقاً مطابق ميل امام كار كنم كه پسر امام را نخست وزير كنم. اين واضح بود كه امام با اين كار مخالفت خواهد فرمود.
امامى كه حاضر نيست من هيچ شغلى ولو خيلى كوچك داشته باشم، چگونه با نخست وزيرى من موافقت خواهد كرد؟ لذا ايشان هم حسب معمول مخالفت كرد.[1]
گاهى دوستان مىآيند و از امام مىخواهند كه مثلاً احمد فلان كار را داشته باشد. امام مىفرمايد: او بهتر است آزاد باشد. من بزرگترين افتخارم اين است كه در خدمت امام هستم و اگر كارى ايشان داشته باشد انجام دهم، خدا قبول كند. انشاءاللّه.[2]
كسب اطلاعات دقيق روزمرّه از آخرين وضعيّت نيروهاى خودى و قواى دشمن در جبههها، گردآورى آخرين اطلاعات از شرايط سياسى و اجتماعى جامعه و موضعگيرى افراد و گروهها در قبال مسائل جنگ و تنظيم و جمعبندى آخرين اطلاعات از مواضع سياسى و نظامى دولتها و مجامع بينالمللى در باره رخدادهاى جبهه و مواضع راديوها و ديگر رسانههاى بيگانه و رساندن به موقع اين
(1). ابوالحسن بنى صدر - رئيس جمهور وقت - طى نامهاى به حضرت امام خواستار موافقت ايشان با پيشنهاد نخست وزيرى مرحوم حاج احمد آقا شد؛ امّا امام خمينى در پاسخ مرقومفرمود: بسمه تعالى، بنا ندارم اشخاص منسوب به من، متصدّى اين امور شوند، احمد خدمتگزار ملت است و در اين مرحله با آزادى بهتر مىتواند خدمت كند(1/5/59).
(2). مجموعه آثار يادگار امام، مصاحبه با روزنامه اطلاعات 9/2/61.
|293|
اطلاعات به فرماندهى كلّ قوا مسئوليّتى بود كه مرحوم حاج احمد آقا با مديريّت عالى خود و با مطمئنترين روشها و استفاده از افراد كاردان و امين در دفتر حضرت امام آن را به بهترين وجه ايفا مىنمود و علاوه بر آن، ابلاغ امانتدارانه و سريع پيامهاى سرّى و علنى امام در باره امور نظامى و ارتباط مستمر با شوراى عالى دفاع و فرماندهان نظامى و شركت در جلسات شورا و ارائه رأى و نظر مشورتى خويش به حضرت امام و شورا و برنامه ريزى ملاقاتِ رزمندگان ارتشى، سپاهى و بسيجى بافرمانده كلّ قوا از ديگر مسئوليّتهايى بود كه وى در هشت سال دفاع مقدّس در كنار مشغله روزمرّه و بسيار مهم و مؤثّرى كه در دفتر حضرت امام و در خدمت ايشان داشت، بهخوبى از عهده آن برآمده است. وقتى كه حضرت امام پيامى در باره جبههها مىداد و يا نظرى ابراز مىنمود، وى نخستين كسى بود كه با شور و احساس مسئوليّت با تمام وجود تلاش مىكرد تا پيام و نظر امام به درستى و مو به مو اجرا شود و بدين ترتيب است كه نام احمد خمينى در كنار ديگر سروران دفاع مقدّس در خدمت حضرت روح اللّه ثبت است و تاريخ از نقش و سهم مؤثّر او در اين زمينه همواره به بزرگى ياد خواهد كرد.
چنانكه گفتيم نقش فرزند امام در مسائل كلّى كشور در دوران دفاع مقدّس محدود به كسب اطلاع و انتقال آنها به امام و ابلاغ پيامهاى امام نبود، بلكه او به لحاظ فراست و تجربه و تيزهوشىيى كه داشت به عنوان مشاور فرمانده كلّ قوا و مسئولان بلند پايه نظام درجلسات تصميم گيرىهاى مهمّ آن دورانِ پر مخاطره حضور داشت. حضرت آيةاللّه العظمى خامنهاى، رهبر بزرگوار انقلاب اسلامى كه خود از طلايه داران عصر دفاع مقدّس مىباشد، مىفرمايد:
ايشان واقعاً در كنار امام يك عنصر لازم و بىبديل بود. هيچ كس ديگرى در كنار امام نمىتوانست اين نقش را ايفا كند...براى رسيدن اخبار به امام، كسى لازم بود كه به امام نزديك باشد و چنين شخصى فقط حاج احمد آقا بود. ايشان هم در انتقال
|294|
خبرها به امام و هم در انتقال نظرات به بيرون...نظرات امام را خوب منعكس مىكردند و هم در مشورت دادن به امام نقش داشتند. حاج احمد آقا در موارد متعدّدى به امام مشورت مىداد. امام كسى نبود كه تحت تأثير عواطف قرار بگيرد يا ارتباط پدر و فرزندى تأثير ناروايى در امام داشته باشد. امام از مشورت حاج احمدآقا استفاده بهينه مىكرد؛ يعنى اينطور نبود كه هر چه حاج احمد آقا مىگفت، امام بپذيرد...حاج احمد آقا در موارد متعدّدى نظرات پخته خوبى را به امام منعكس كرده بود و گاهى هم مطالبى مىگفت كه امام قبول نمىكرد...نبايد تصوّر شود كه ايشان چيزى را به امام تلقين مىكرد. امام تلقينپذير نبود، ولى نظرات روشن و قوىيى را در مواردى متعدّدى به امام منتقل مىكردند و امام هم از آن استفاده مىكردند. ايشان در چند جلسه شركت مىكرد: يكى شوراى مصلحت...ديگرى شوراىعالى دفاع كه گاهى شركت مىكرد و يكى هم جلسه رؤساى سه قوّه بود كه ايشان بهطور مرتّب و به عنوان عضو، شركت مىكرد...در آن جلسات حاج احمد آقا به عنوان يك عنصر خوش فكر و با هوش و با تجربه، انصافاً خيلى به درد ما مىخورد. در مسائل مختلف و به خصوص در مسائل جهانى ذهنش باز بود و نظر او يك نظر خوب و پختهاى در بين نظرها بود[1]
آيةاللّه هاشمى رفسنجانى نيز يكى ديگر از طلايهداران دوران دفاع مقدّس مىگويد:
در دوران جنگ گاهى نيمه شب، صبح زود، پيش از طلوع فجر و وقتهاى خيلى ويژه اتّفاقات مهمّى را از طريق تلفن يا رفتن به آنجا يا آمدن حاج احمد آقا به منزل ما (چون منزل ما مجاور منزل امام بود) مسائل مهمّى را حل مىكرديم ؛ چه من در مجلس بودم، چه در وزارت كشور بودم و چه در فرماندهى جنگ.[2]
(1). گنجينه دل، مصاحبه با حضرت آيةاللّه خامنهاى، رهبر معظّم انقلاب اسلامى.
فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آقاى محسن رضايى نيز در باره نقش و ارتباط يادگار امام با مسائل نظامى و امور جبهههاى جنگ چنين مىگويد:
از عمليّات بيت المقدّس(آزادى خرّمشهر) به اين طرف، ارتباط ما در امر جنگ و عمليّات، آن قدر با حاج احمد آقا نزديك شده بود كه ما قبل از عمليّات يك نقشهاى از منطقه عمليّات ترسيم و به ايشان مىداديم. احمد آقا هم براى خودشان يك تشكيلات نظامى در بيت درست كرده بود كه آقاى انصارى[1] مسئول آن شده بود. ما يك نقشه نظامى دست حاج احمد آقا و آقاى انصارى داده بوديم كه روى اين نقشه با كد و رمز مناطق نقاط مختلفى ثبت شده بود، ما از آن طرف در اهواز، يا مثلاً از جبهه ميانى يا حتى جبهه غرب با بيت تماس مىگرفتيم. مثلاً مىگفتيم: 315، آن آقايان خودشان طبق نقشه 315 راپيدا مىكردند و كاملاً در جريان مسائل جنگ قرار مىگرفتند.
از جمله ويژگىهاى حاج احمد آقا، كمك ايشان در مسئله جنگ به ما بود، به اين صورت كه خود او اظهار نظر مىكرد و اين غير از انتقال اخبار و اطلاعاتى بود كه به امام مىداد.[2]
فرمانده سابق كلّ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى از نقش يادگار امام در جنگ چنين ياد مىكند:
در مسئله جنگ، نقش حاج احمد آقا را به دو شكل مىتوان بيان كرد: يكى اينكه ايشان بهترين رابط امام بود كه خيلى خوب جنگ و رزمندگان را درك و به خوبى به امام منتقل مىكرد. دستورات و فرامين امام را به رزمندگان و فرماندهان منتقل
(1). حجّة الاسلام آقاى محمد على انصارى از اعضاى دفتر حضرت امام.
(2). گنجينه دل، مصاحبه با آقاى محسن رضايى فرمانده سابق كلّ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.
|296|
مىكرد. مسئله ديگر اين بود كه خود ايشان در مورد جنگ تحليل داشت، وقتى بسيارى از مشكلات، حل نشده مىماند، ايشان وارد عمل شده و با انعكاس به محضر امام، مسئله را دنبال و به نتجه مىرساند.[1]
در پايان اين فصل بخشى از سخنان يادگار امام را در حالىكه تنها شش روز پس از آغاز جنگ تحميلى در ديدار با ياسر عرفات ايراد كرده است، نقل مىكنيم. ملاحظه اين بخش از سخنان وى، گوياى تحليل روشن او از عاملان اصلى جنگ و ايمان قاطع وى به پيروزى نهايى است و نشان مىدهد كه بين مواضع و تحليل او و حضرت امام از آينده جنگ چهقدر قرابت و همسويى وجود دارد و البته اين خود حكايتگر تأثير عميق امام بر روح و رفتار و مواضع ايشان است. مرحوم حاج احمدآقا در اين ديدار مىگويد:
مسئلهاى كه الآن براى ما مطرح است، مسئله جنگ است كه ما مصمّم هستيم اين جنگ را ادامه دهيم و مامطمئن هستيم كه پيروز خواهيم شد. البته ما با عراق نمىجنگيم، ما در حقيقت با آمريكا مىجنگيم، با آنكه مىدانيم آمريكا يا شوروى اگر بخواهند، از نظر نظامى مىتوانند ايران را نابود كنند؛ امّا ما مطمئن هستيم كه با اعتماد بر خدا و ملت ايران پيروز خواهيم شد. چون ما اين ملت مصمّم را داريم، اين ملتى كه هم اكنون هزاران نفر از زن و مرد به دفتر امام نامهها ارسال كردهاند و آمادگى خود را براى مقابله با تانكهاى دشمن با دست خالى اعلام داشتهاند. آنچه براى ما در حقيقت مهم است «لا» گفتن به ابرقدرتها و قدرتها است، «لا»گفتن به زور و ظلم است و ما مطمئن هستيم كه حتى اگر آنان بتوانند ما را در داخل يك دهكده هم محاصره كنند، از اين محل، اسلامِ مستقل، به همه جهان صادر خواهد شد. تانكها، توپها و يا قواى نظامى كه جاى خود دارند، اگر
آنانهم نباشند باز اين ملت به پاخاسته كه قواى نظامى هم جزئى از آن است خود را پيروز مىداند....
ما با پشتيبانى ارتش، سپاه و ملت خود مىجنگيم و مطمئن هستيم كه پيروز خواهيم شد. ما با آنكه از نظر آذوقه تأمين هستيم و از نظر وسايل جنگى و وسايل يدكى هم بر خلاف آنچه گفته مىشود تأمين هستيم، امّا بر فرض آنكه از اين نظر هم تأمين نباشيم، باز هم از نظر داشتن يك ملت مصمّم كه پشتوانه اساسى يكپيروزى است، تأمين هستيم.[1]
حامى و مدافع خطّ امام، همدم و انيس امام، مشاور امين امام، رابط امام و مردم، و مردم و امام، غمخوار و پرستار امام و مدير دفتر امام.
افتخارات يادگار امام به مبارزات وى با رژيم ستمشاهى و تلاشهاى بسيار مؤثّر او در دوران پيش از پيروزى انقلاب اسلامى منحصر نمىشود. ايشان از پيروزى انقلاب در سال 1357شمسى تا رحلت امام در سال 1368شمسى قريب دوازده سال لحظه لحظه عمرش را در كنار امام و همراه و همفكر و انيس امام سپرى كرده است. درك فيض حضور مردى كه هر نَفَسش عبادت و ذكر خدا بود و محضرش سرشار از معنويّت و اخلاص و عبوديّت و مجلسش جلسه هدايت امور امت اسلام، نعمت و افتخارى بود كه بيش از هر كس نصيب احمد شده بود. او مراقب حال و همدم كسى بود كه ميليونها انسان مؤمن همه روزه دعا مىكردند كه خداوند تمام عمرشان را با لحظهاى از عمر او معاوضه كند و چه سعادتى داشت آن يادگار نور: هر صبح چهره ملكوتى خمينى را ديدن و بر دستى كه جز در برابر خدا هرگز
(1). مجموعه آثار يادگار امام، در ديدار با آقاى ياسر عرفات، 6/7/1359.
|298|
تسليم نشد، بوسه عشق زدن و هر آنچه كه راه را بر اجراى كامل آرمانهاى امام هموار مىكرد فراهم آوردن، در سختىها و ميدانهاى پر مخاطره سپر بلاى اوشدن، پيامگذار و امانتدار او بودن و خلاصه از همه چيز خود گذشتن و تمام قامت هر روز و هر ساعتِ زندگى را در خدمت روح خدا و در اطاعت از آن راهبر سترگ سپرى كردن، افتخار و امتيازى است كه به فرموده رهبر بزرگوار انقلاب اسلامى از وى چهرهاى بىبديل ساخته است.
او با تأسّى به پدر بزرگوار خويش و بهره گرفتن از شيوه مديريّت عالى امام، دفترى را مديريّت مىكرد كه با همه كوچكى فضا و كمى امكانات و نيروى انسانىاش گستردهترين و مطمئنترين رابطه را بين امام و مردم و مسئولان برقرار ساخته و كاملترين خدمات اطلاعاتى و ارتباطى را به رهبرى انقلاب ارائه مىنمود. دفتر امام خمينى جاىگاهى بود كه در ادوار پرحادثه و پرخاطره انقلاب، كانون توجّه دوست و دشمن بود. چه تلاشهاى گسترده، امّا بى نتيجهاى كه گروهها و گروهكهاى ضدّ انقلاب داخلى و سازمانهاى جاسوسى جهانى بهكار بردند تا راهى براى نفوذ در آن بيابند، امّا با وجود آن همه تجربه و امكانات و موفقيّتهايى كه آنان در موارد ديگر داشتند و از همين ناحيه نيز ضربههاى جبران ناپذيرى در موارد ديگر وارد ساختند، در دفتر امام و جماران تمام راهها به روىشان بسته بود و تا آخر نيز بسته ماند. نه هيچيك از طرحهاى ترور و بمبگذارى و نه هيچيك از طرحها و نه تلاشهاو توطئهها براى بد نام كردن نام دفتر و چهرههاى خدمتگزار اين دفتر و نه آفتهاى طبيعىيى كه غالباً اگر در چنين مراكز حسّاسى مراقبت دقيق نباشد گريبانگير مىشود، هيچيك نتوانستند راهى به دفتر امام بيابند و اين موفقيّت حقيقتاً مرهون اشراف و نظارت دقيق امام و تدبير فرزند با كياست ايشان بود. زمانى ارزش اين نقش و درايت و تدبير مديريّتى فرزند امام آشكار مىشود كه بر عمق دشمنى و حجم توطئههاى دشمنان امام و انقلاب در يازده سال حاكميّت امام و
|299|
ضربههايى كه جريان نفوذ و تخريب و ترور در مراكز ديگر زده است آگاه باشيم و از سوى ديگر، به دشوارىِ كار نيز واقف گرديم كه روشهاى حفاظتى و نظارتى مىبايست به گونهاى اِعمال مىشد كه به رابطه گسترده و بى نظير رهبرى انقلاب با مردمى كه هر روز به ديدار امامشان مىشتافتند و هر روز صدها نامه به محضرش تقديم مىداشتند و به رابطه مسئولانِ بخشىهاى مختلف نظام با امام، كمترين لطمهاى وارد نسازد.
مرحوم حاج احمد آقا به كمك تنى چند از ياران امام، دفترى را مديريّت مىكرد كه روزانه مىبايست نامههاى بىشمار ادارى و شخصى را واصل و مطالعه و دستهبندى نموده و خدمت امام عرضه دارد كه از سراسر كشور و جهان خارج به زبانهاى مختلف مىرسيد كه مطالب آنها از مهمترين مسائل نظام و انقلاب در داخل و خارج تا نامههاى عادّى و درددلها، شكوهها و تقاضاهاى مردم را شامل مىشد و از سوى ديگر، تنظيم ديدارهاى روزانه اقشار مختلف مردم با امام، ديدارهاى مسئولان و مديران با امام، برقرارى ارتباطات با مراكز مهمّ تصميمگيرى نظام و جبهههاى جنگ را در برنامه كار خود داشت و در همين حال، گردآورى اطلاعات و دسته بندى آنها از خبرها و گزارشهاو رخدادهاى سياسى و اجتماعى داخل و خارج كشور از لابهلاى دهها تلكس، بولتن و گزارش و اخبار مربوط به رسانههاى بيگانه و ارائه آنها به رهبر كبير انقلاب اسلامى و در سوى ديگر، اخذ وجوهات شرعى از نمايندگان امام و مردمى كه حضورى به دفتر مراجعه مىكردند و نظارت بر مصرف دقيق آنها بر طبق نظر حضرت امام يا پاسخگويى به سؤالات شرعى و استفتاءات مردم و در همين حال تلاش بى وقفه در جهت پاسخ گفتن به انتظار يكايك آحاد جامعه اسلامى در مراقبت و حفظ سلامت قلب تپنده انقلاب اسلامى و ناكام ساختن طرحهاى توطئه سوء قصد نسبت به جان امام، اينهمه خدمات ارزنده در شرايطى انجام مىگرفت كه حضرت امام اجازه نمىداد حصارى
|300|
بين او و مردم و مسئولان و جريانهاى مختلف فكرى جامعه كشيده شود، دستزدن به هر كارى كه بوى تشريفات و تجمّلات داشت و زندگى بس ساده و زاهدانه امام راتحت تأثير قرار مىداد، در محضر آن عزيز ممنوع بود و كسى ياراى مخالفت نداشت. آن حضرت در مصرف وجوهات و بيتالمال، بسى حسّاس و محتاط بود و كمترين تخلّفى را از احدى نمىپذيرفت. در چنين شرايطى ارائه آنهمه خدماتى كه دفتر امام در طول دوران حاكميّت ايشان موفّق بدان گرديده است تنها از سرپنجه تدبير و هوشمندىِ كسى ساخته بود كه امام را به درستى و در تمام جهات شناخته باشد، عاشق و مطيع او باشد و خدمتگزارىِ به امام را خدمت به جهان اسلام و انقلابِ رهايى بخش اسلام بداند و به فدايى كردن خويش در اين مسير افتخار ورزد و از هر جهت امين و مورد اعتماد امام و محرم اسرار او باشد.
يادگار امام مرحوم حاج احمد آقا با چنين خصايلى و با چنان عشق و اعتقادى بودكه بعد از پيروزى انقلاب بى وقفه با امام و همدم امام بود و با آنكه از شايستگىهاى برجستهاى برخوردار بود كه مىتوانست او را در تصدّى مسئوليّتهاى بالاى نظام اسلامى قرار دهد، امّا او ابا ورزيد و خود را وقت امام كرد.
شرح ماجراى مراقبت دايمى مرحوم حاج احمد آقا از امام و غمخوارى و پرستارى شبانه روزى او از قلبى كه در مقابل هر تپش آن، امت اسلام نيرو مىگرفت و از هر ضربانش ضربهاى بر پيكر مستكبران فرود مىآمد و قلبى كه با تپيدن آن، مؤمنان استوارتر و بسيجيان پرشمارتر و موج اسلامخواهى در جهان پرشورتر به سوى هدفهايى كه او ترسيم كرده بود به پيش مىرفتند و قلبى كه حقيقتاً قلب تپنده انقلاب رهايى بخش اسلام بود، آرى، شرح اين ماجرا و شرح داستان شبها و روزهايى كه احمد براى سلامت اين قلب مبارك پروانهوار گرد وجود نازنين امام مىچرخيد و خستگى و خواب و خوراك نمىشناخت، خود داستانى است كه بيان آن تأليف كتابى ديگر مىطلبد و هر چند كه در اين باره بسيار گفتهاند و نوشتهاند، امّا
|301|
هنوز ابعاد و جزئيّات آن ناگفته مانده است. اميد آنكه گفتنىها و مداركِ بر جاى مانده و كتاب خاطرات تيم پزشكى - به قلم برادر بس عزيز و سخت كوش جناب آقاى دكتر حسن عارفى و همكاران وى - منتشر شود تا وقتى كه نسلهاى بعدى مىشنوند و مىخوانند كه امام خمينى را فدائيانى عاشق بود و احمد، عاشقِ فانىِ در امام بود، كسى نپندارد كه اين تعابير از سر افراط در علاقهمندى و غلوّ در عبارات گفته شده است.
فرزند خمينى كبير در تلاش براى حفظ سلامت امام و مداواى بيمارى آن قلب نازنين، گاه آنچنان خود را فراموش مىكرد كه نقل كردهاند: حضرت امام در بستر بيمارى خطاب به پزشكانى كه به بالينش مىآمدند، مىفرمود: اوّل احمد را دريابيد كه او به مراقبت، نيازمندتر از من است. يادگار امام هر آنچه كه در توان داشت به كار بست تا دشمن را در پيشبينىهايش كه بسيار به آن اميد بسته بود و مرتّباً وعده مرگ امام را مىداد، نااميد سازد و شرايطى مهيّا كند كه رهبر فرزانه انقلاب در سنّ بالاى هشتاد سالگى با نشاط و سلامتى، كشتى انقلاب را پس از پيروزى در اقيانوسى از حادثهها و تلاطمها با اقتدار كامل به مدّت بيش از ده سال هدايت كند.
آن مرحوم دقايقى پيش از وداع سوزناكش در شب چهاردهم خرداد ماه 1368، تنى چند از ياران و اعضاى دفتر را فراخواند و چگونگى انجام مراسم پرشكوه وداع ملت ايران با پيكر مطهّر امام در مصلّاى تهران و مراسم تشييع و خاكسپارى را به بحث و مشورت گذاشت و پس از تنظيم برنامهها و بازديد از مادر داغدار، خواهران و اهل بيت مصيبت ديدهاش دو باره در كنار پيكر مطهّر امام حاضر شد تا از روح مطهّر آن مرد خدا و سيماى دل آرايى كه اينك در آرامشى ابدى فرورفته است، نيرو بگيرد و خود را براى امتحان بسيار مهمّى كه ساعاتى بعد فراروى خويش دارد،
|302|
آماده كند. من در آن نيمه شب سرشار از مصيبت و اندوه و با آن حالى كه وصفش را تنها دلدادگان كوى ولايت در آن شب مصيبت عظما مىدانند، به همراه برادر عزيزم جناب حجّة الاسلام محمد على انصارى - كه خدماتش در دفتر و محضر امام و نزد يادگار او و در حرم و مؤسّسه نشر آثار امام بر ملت ايران آشكار است - به دستور مرحوم حاج احمد آقا براى بررسى وضعيّت مصلّا و فراهم نمودن شرايط براى مراسم وداع مردم، عازم مصلّا شديم. گاه رفتن، يادگار امام را ديدم كه با قامتى خميده از سنگينى داغ پدر، امّا با قدمهايى استوار مىرود تا به جمع نام آوران نهضت خمينى بپيوندد، كه گرد آمده بودند تا چگونگى كار امت را بعد از امام و چگونه در اهتزاز نگهداشتن پرچم قيام آن يگانه دوران را به مشورت بنشينند.
مهمترين اصلى كه بر رفتار و گفتار و زندگى سياسى و اجتماعى حضرت حجّةالاسلام و المسلمين حاجاحمد آقا خمينى، بعد از رحلت امام حاكم بود، ادامه راه امام و دفاع از آرمانها و اصولى بود كه حضرت امام با خون دل آنها را احيا كرد و در متن جامعه اسلامى محقّق ساخته بود. دفاع از اسلاميّت نظام، دفاع از ولايتفقيه بهعنوان ركن حكومت اسلامى، دفاع از آزادى - در چارچوب شرع و قانوناساسى - بهعنوان يكى از اهداف بنيادين انقلاب اسلامى، دفاع از استقلال همه جانبه كشور و مبارزه با هرگونه مشى و تصميمى كه به وابستگى كشور بينجامد، دفاع از محرومان و مستضعفان به عنوان صاحبان اصلى انقلاب، مبارزه با زراندوزى و سرمايه سالارى و هرگونه اقدامى كه به تضييع حقوق مردم و محرومان و حاكميّت مرفّهان بى درد منتهى شود، دفاع از آرمان آزادى قدس عزيز و دفاع از مظلومان جهان و جنبشهاى اسلامخواهى در جهان، دفاع از تقويت بسيج و اركان دفاعى كشور و تقويت روح سلحشورى، از جمله اصولى بودند كه يادگار امام مرتّباً در سخنرانىها و پيامهاى خويش، بعد از رحلت امام و با استناد به متن فرمايشات امام تذكر مىداد و مردم را به ايستادگى بر سر اين اصول فرا مىخواند.
|303|
از ويژگىهاى فرزند امام، همانگونه كه خود در مصاحبهاى در سال 1358شمسى تصريح كرده است.[1] آن بود كه هيچگاه اعتقادش را با مصلحتانديشىهاى رياكارانه معامله نكرد. در برخورد با نا به سامانىها و مشكلات مردم و ناراضى تراشىها دستگاههاى اجرايى و قضايى، صريح و بىپروا انتقاد مىكرد. نمونههايى بارز از ديدگاههاى انتقادى او را در همان كتاب (ديدگاهها) مىتوان ملاحظه نمود. همواره بر آن بود تا به مخاطبانش اين حقيقت را منتقل كند كه بين انتقاد سازنده و تخريب و تضعيف، مرزى ظريف است كه اگر بهدرستى بازشناسى نشود، يا به محروم ساختن جامعه از روح سازنده انتقادگرى و امر به معروف و نهى از منكر و تعميم فرهنگ تملّق و چاپلوسى و نفى آزادىهاى مردم منتهى مىشود و يا به سست نمودن اصول ارزشها و مبانى انقلاب مىانجامد.
يادگار امام، بعداز رحلت حضرت امام نيز همچون گذشته با وجود شايستگىهايى كه داشت بر اساس مصلحتهايى كه خود تشخيص داده بود و قبلا ًنيز امام بدان توصيه كرده بود از پذيرفتن سِمَتهاى رسمى اجرايى امتناع مىورزيد و همواره مىگفت: اگر كسى بخواهد و با انگيزه و هدف باشد، بدون سِمَت رسمى هم مىتواند خدمت مؤثّر به نظام و انقلاب بكند و چه بسا كه در چنين وضعيّتى راحتتر و مؤثّرتر بتوان خدمت كرد. بارها مىفرمود: مىخواهم مثل گذشته، فرزند امام و مدافع ارزشها و آرمانهاى او باقى بمانم. او بر اساس معتقداتى كه داشت به نظر و خواست مقام معظّم رهبرى به ديده يك تكليف شرعى و واجب عينى مىنگريست و بر همين مبنا نيز بر اساس نظر مقام معظّم رهبرى عضويّت در مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراى عالى امنيّت ملّى و
(1). مجموعه آثار يادگار امام، مصاحبه با خبرگزارى پارس، 30/7/58.
|304|
شوراى عالى انقلاب فرهنگى كشور كه از حسّاسترين و عالىترين مراكز شورايى نظام جمهورى اسلامى مىباشند را پذيرا شد. با توجّه به تجربه و بينشى كه داشت حضور وى در اين نهادهاى عالى بر اطمينان از صحّت تصميمگيرىها در انطباق با خطّ امام و غناى مباحث جلسات مىافزود و پشتوانهاى براى ديگر اعضا بود. عضويّت ايشان در نهادهاى مذكور تا زمان رحلتشان ادامه داشت. علاوه بر اينها وى بر مبناى روحيّهاى كه در حمايت از محرومان داشت و بر اساس سفارشات اكيد حضرت امام از زمان حيات ايشان داوطلبانه و با افتخار، عضويّت در هيئت امناى مركزى كميته امداد امام خمينى را پذيرفته بود.
ايشان در نخستين سالى كه - بعد از رحلت حضرت امام - راه بيت اللّه الحرام در پى سه سال توقّف، به روى حجّاج ايرانى گشوده شد، در تاريخ هفدهم فروردين ماه 1370 طى حكمى از سوى رهبر معظّم انقلاب اسلامى به نمايندگى ولىّفقيه و سرپرست حجّاج ايرانى برگزيده شد. در قسمتى از اين حكم آمده بود:
اينجانب با تأسّى به آن بزرگوار [حضرت امام خمينى] كه جنابعالى را با اعتمادى كمنظير از همگنان ممتاز ساخته بود، با اطمينان و اعتماد كامل به دانش و بصيرت و هوشمندى همراه با امانت و صداقت و كارآيى كه از آن برخوردار مىباشيد، شما را به سمت نماينده خويش و سرپرست حجّاج محترم ايران منصوب مىكنم....
لازم مىدانم از جناب حجّة الاسلام والمسلمين آقاى كرّوبى رئيس محترم مجلس شوراى اسلامى كه با توجّه به مسئوليّت سنگين خود در كشور امكان اداى اين مسئوليّت را نداشتند به خاطر زحمات بى دريغ در حج سالهاى گذشته تشكركنم....[1]
آن مرحوم با سيمايى شاداب و خلقى گشاده و نيكو با مردم برخورد مىكرد. خشم و عصبانيّت را به جز در برخورد با دشمنان انقلاب و امام از او نديديم. در برخوردهاى شخصى بسيار زودگذشت و كريم بود. از كينهورزى نسبت به اشخاص حتى كسانى كه بدترين برخوردها را با او داشتند، به دور بود. در برخورد با اطرافيان و كسانى كه در خدمتشان بودند - حتى افراد كاملاً معمولى كه از جنبه ظاهرى هيچگونه تناسبى بين موقعيّت اجتماعى او و آنان نبود - هرگاه احساس مىكرد كه برخوردش سبب آزردگى خاطر آنان - ولو اندك - شده است با تواضعى باورنكردنى، حضورى يا كتبى معذرت خواهى مىكرد. هيچگاه و در هيچ موردى نديديم كه آن عزيز با مردم و مراجعان و اطرافيان از موضع قدرت و از موضع موقعيّتى كه داشت برخورد كند. فردى با متانت و وقار و در عين حال با تواضع و فروتن بود. واقعاً به مردم به عنوان صاحبان انقلاب و كسانى كه با فداكارىها و نثار جان عزيزانشان زمينه حكومت اسلامى را فراهم كردهاند، مىنگريست و از اينكه كسى در مقام رياست و مديريّت به مردم فخر فروشى كند و به جاى احساس خدمت، احساس قدرت و سلطه نمايد شديداً بر مىآشفت. خود را خدمتگزار مردم مىناميد و بارها در حضور جمع مىفرمود: افتخار مىكند كه خادم مردم و خدمتگزار آنان است. واقعاً به اين گفته اعتقاد قلبى داشت و از رفتارش با مردم و دلسوزىهايش براى مردم چه در جلسات تصميمگيرى براى رفع نيازهاى آنان و چه در رفتار روزمرّه و اجتماعىاش جز اين از او مشاهده نمىشد. زندگىاش به تبعيّت از امام، سرشار از سادگى و بى آلايش و زاهدانه بود.
حقيقتاً به مظاهر دنيا و مسائلى كه سبب دلبستگى بسيارى از آدميان مىشود، كاملاً بى اعتناد بود. از تجمّلات و تشريفات از هر نوعش متنفّر بود. وقتىكه ناگزير از حضور در محيطى مىشد كه بويى از تجمّلات و تشريفات داشت، مىفرمود كه
|306|
احساس مىكنم دارم خفه مىشوم. به جز موارد معدودى كه در آمد و رفتهاى رسمى از محافظ و شرايط حفاظتى استفاده مىكرد، عموم آمد و رفتهايش در سطح شهر با خودرو معمولى و غالباً پيكان به همراه يكى دو تن از دوستانش و بدون هيچگونه اثرى از تشريفات معمول بود. با وجود صدها امكان مشروعى كه مىتوانست استفاده كند، از اوّل تا پايان عمر صاحب خانه و مِلك نشد و در منزل استيجارى زندگى مىكرد. از حشر و نشر و مراوده با سرمايهداران امتناع مىورزيد و مكرّر مىگفت: يك موى مشهدى تقى و كربلايى نقى جنوب شهرى را به صدتاى اينها ترجيح مىدهم. دوستان و رفقايش عموماً از مبارزان نهضت و ياران امام بودند. رسيدگى به امور محرومان و رفع گرفتارىهاى دردمندان را نه يك منّت، بلكه وظيفهاى شرعى مىدانست. دوستان به ياد دارند و نقل كردهاند كه بارها مىفرمود: بعد از نماز و روزه و واجبات شرعى، هيچ امرى واجبتر از رسيدگى به حال مردم و كمك به مستمندان نيست. مىگفت: اگر راحتىِ آخرت را مىخواهيد، سعى كنيد خوب باشيد. در تفسير خوب بودن مىفرمود: خوب كسى نيست كه فقط ذكر و ورد بگويد، بلكه كسى است كه همزمان با انجام تكاليف فردىِ شرعىاش به درد دل مردم برسد و در حدّى كه توان دارد بارى از مشكلات آنان بردارد و وجودش مايه رفع گرفتارىها باشد نه سببى براى مشكل كردن زندگى بر ديگران.
او اين اصل را در تمام رفتارهايش چه در محيط خانواده و چه با همكاران و مردم رعايت مىكرد. با وجود محدوديّتهايى كه بود و موقعيّتى كه داشت نه يكبار و دو بار، بلكه به عنوان يك مبنا در زندگى، شخصاً در رفع نيازمندان و گرفتارانى كه به نحوى از مشكل آنان خبردار مىشد، كمك مىكرد. عيادت مريض، صله رحم و ديدار مستمر با منسوبان، سركشى به آشنايانى كه در مسير زندگىشان گرفتارى پيشمىآمد، احترام فوق تصوّر به پدر و مادر، توجّه به هدايت و تربيت فرزندان، مشاركت در حلّ مشكلات زندگى و كمك به همسر و حفظ شأن همسر بهعنوان
|307|
شريك واقعى زندگى و پرهيز از تعصّباتى كه از روح و احكام اسلام واقعى به دوراند و عمل به وظايف شرعى از جمله اصولى بودند كه در متن زندگىاش به آنها پاىبند بود. ارادتش به حضرت امام بى مانند بود و انقلاب و نظام اسلامى را از جانش بيشتر دوست مىداشت. در وادى برخورد با كسانى كه آگاهانه با انقلاب و امام به مخالفت بر مىخاستند، ترحّم را جايز نمىدانست. علىرغم آنهمه فداكارىهايى كه در مسير انقلاب كرده و آن نقش برجستهاى كه داشت در اين باره هيچگونه امتيازى براى خود قائل نبود و بارها از زبان ايشان شنيديم كه مىفرمود: در مقابل فداكارى مردم و ايثار شهيدان و كرامت خانوادههاى شهدا احساس شرم مىكنم. براى خانوادههاى شهدا حرمتى خاص قائل بود و انجام كارهاى آنان را در اولويّت قرار مىداد و خدمت به آنان را عبادت مىدانست. محضرش جلسه انس و الفت بود و از تكلّف و القاب و عناوين هيچگونه خبرى نبود و سعىاش بر اين بود كه با مخاطبان به گونهاى عمل كند تا بهراحتى بتوانند حرف دلشان را بازگو كنند و درددل نمايند.
امانتدارى و رازدارى دو صفت برجسته او بود. مصلحت نظام را به تمام مصالح فردى و اجتماعى خود مقدّم مىداشت.
به ساحت مقدّس پيامبر اكرم(ص) و ائمّه اطهار(ع) ارادت خاص داشت و در روضه مصيبت اهل بيت و سرور آزادگان(ع) آشكارا گريه مىكرد. بعد از رحلت امام به وضوح در تمام حالات حتى در حال سرور و شادمانى در عمق نگاهش غمى عميق مشاهده مىشد كه اين غم را، حتى در تصاوير او به روشنى مىتوان ديد. هميشه نگران اين بود كه مبادا بعد از امام، اختلاف سليقهها و انحصار طلبىها موجب تفرقه و پراكندگى پيروان و ياران امام شوند. حفظ تعادل در برخورد با جريانات فكرى و سياسى كه در اصول انقلاب و نظام همعقيده هستند را يك اصل لازم براى بقاى انقلاب مىدانست و تجمّع تمام قشرها و گرايشهاى معتقد به راه
|308|
امام در زير خيمه ولايت و گسترده بودن چتر ولايت بر سر تمام كسانى كه به اصول قانوناساسى وفاداراند را يگانه راه تداوم انقلاب بر مىشمرد.
از شجاعتى امام گونه و صراحت لهجهاى همانند او برخوردار بود و در بيان اعتقاد و انتقاد خويش صريح بود و از جمله كسانى بود كه چه در زمان حيات امام و چه بعد از ايشان با صراحت از اصل آزادى - البته در همان محدودهاى كه از زبان ايشان قبلاً تعريف آن گذشت - همانند ديگراصول انقلاب حمايت مىكرد و معتقد بود كه اگر فرهنگ محافظه كارى و خودسانسورى بر جامعه بهويژه دو قشر پيشگام روحانى و دانشگاهى حاكم شود، رخوت و بى تفاوتى و عدم مشاركت در سرنوشت سياسى جامعه پديدار خواهد گشت و در چنين شرايطى است كه دو دورويان و فرصت طلبان ميداندارى خواهند كرد و اصول انقلاب بهتدريج كمرنگ و غيرت دفاع از اين اصول نزد معتقدان منزوى شده آن نيز كمرنگتر خواهد شد.
در دو سال آخر عمر مرحوم حاج احمد آقا، فراغتى نسبى پديد آمد. سالها بود كه مشغله فراوان سياسى و اجتماعى و مسئوليّتهاى خطير، او را از خلوت تنهايى كه بسيار دوست مىداشت، محروم ساخته بودند. او از اين فرصت كمال بهره معنوى را برد.
او در اين مقطع هر از چند گاه يكبار براى چند روزى با انقطاع از ديگران، به خانهاى دور افتاده در بيابانى كويرى (در منطقه كوشك نصرت ما بين تهران و قم) مىرفت و به مطالعه كتب عرفانى حضرت امام خصوصاً چهل حديث و دعا و راز و نياز با خالق خويش مىپرداخت و گاه نيز تنى چند از اهل دعا و معنا را در خلوت تنهايى خويش مىپذيرفت. جالب آنكه در همين ايّام نيز قبل از رفتن، به من مىفرمود: با آنكه بنا ندارم كسى آنجا بيايد، امّا هر وقت در رابطه با آثار امام كارى داشتيد حتماً بياييد و كارها را بياوريد و ملاحظه خلوت مرا نكنيد.
در ارتباط با تحصيلات و بعد علمى يادگار امام چنانكه در ابتداى اين زندگىنامه
|309|
نوشتم، ايشان پس از اخذ ديپلم در رشته علوم طبيعى به تحصيل علوم دينى روى آورد، البته پيش از آن توأم با تحصيل علوم جديد، نيز به فراگيرى مقدّمات علوم حوزوى پرداخته بود. مطالعه كتب ادبى، سياسى، دينى و فقهى و افزايش اطلاعات علمى در رشتههاى مختلف از جمله علاقهمندىهاى هميشگى ايشان بود و بدين لحاظ بايد گفت: او تا پايان عمر از هر فرصتى در اين جهت استفاده كافى برده است.
فراست و تيز هوشى از جمله امتيازاتى است كه تمام آشنايان آن مرحوم به آن معترفاند و به همين سبب نيز دو دوره مقدّماتى و سطح حوزه علميّه را با سرعت و در حدّ بسيار مطلوبى نزد بزرگان حوزه علميّه قم طى كرد و همزمان با تحصيل به تدريس سطوح قبلى نيز اشتغال داشت و پس از آن دروس خارج فقه و اصول را نزد اعاظم حوزه علميّه فرا گرفت. مشوّق و پشتوانه اصلى پيشرفتها و موفقيّتهاى تحصيلى ايشان، نظارت دايمى پدر بزرگوارشان بوده است.
حضرت امام با وجود اقامت در نجف، هيچگاه از توجّه به پيشرفت تحصيلى ايشان غافل نبوده و چنانكه در نامههاى امام خطاب به ايشان[1] ملاحظه مىكنيم اوّلين مسئلهاى كه بعد از تذكرات اخلاقى در صدر ساير مسائل مرتّباً متذكر شدهاند، همين امر مىباشد. اشراف حضرت امام برگذران تحصيل دوره سطح و موفقيّت در پىگيرى دروس خارج فرزندشان و همچنين تدريس موفّق ايشان را در همين نامهها به وضوح مىتوان ديد. مرحوم حاج احمد آقا وقتىكه براى پىگيرى امر مبارزه و كسب علم از محضر درس خارج فقه امام در سال 1356شمسى به نجف هجرت نمود در سطحى از علوم حوزوى قرار داشت كه در آنجا مكاسب و كفايه مىگفت، مطمئنّاً اگر فرصتها به ايشان امكان ادامه تدريس را مىداد و اگر اشتغالات فوقالعادّه ايشان پس از هجرت به پاريس و همراهى با امام در جريان
مسائل پيش از پيروزى انقلاب نمىبود، همان اشتغالاتى كه امكان تدريس و افاضه علوم حوزوى را از امام نيز در اين سالها گرفت؛ با توجّه به هوش سرشار و مدارج متقنى كه او در مراحل مقدّماتى، سطح و خارج فقه و اصول طى كرده بود در اين وادى نيز همچون وادى مبارزه، سياست و انقلاب، چهره تابناكش روشنى بخش حوزههاى علمى مىشد. بعد از رحلت حضرت امام علىرغم محدوديّتها و مشغلهاى كه هنوز استمرار داشت، فرصتى اندك پيش آمد تا ساعاتى را به تدريس ادبيّات عرب، مكاسب و كفايه بپردازد. اين حقير نيز توفيق يافتم حدود 5/1 سال از محضر درس كفايه ايشان استفاده برم. با آنكه كوچكتر از آنم كه نسبت به سطح درس ايشان و قياس آن با دروس ديگران اظهار نظر كنم، امّا انصافاً و با توجّه به اينكه قبلاً در حوزه علميّه در محضر درس بزرگانى كه هم اينك دروس خارجشان زينتبخش حوزه علميّه قم مىباشد و از مراجع تقليد هستند چندى حاضر بودهام، بايد گفت كه درس كفايه آن مرحوم سرشار از نكته بينىها و دقّتهايى عالمانه و مجتهدانه بود كه غالباً مورد غفلت ديگران قرار مىگيرد.
تسلّط او بر مبانى فقه و اصول در ضمن درس كاملاً مشهود بود و تا نكتهاى را عميقاً تفهيم نمىكرد، رد نمىشد. خصلت امانتدارى ايشان در درسشان نيز كاملاً محرز بود و به همين سبب مقيّد بودند قبل از درس، اقوال و آراى ديگر اصولىها را در موضوع مورد بحث، ببينند و از اينرو، درسشان توأم با نقد و تطبيق بود. خودشان مىفرمود و ما نيز شاهد بوديم كه گاه چندين ساعت براى دريافت علّت اختلاف رأى مرحوم آخوند (صاحب كفايه) با ديگر اصوليين و يا اختلاف آراى شارحان كفايه در برداشت از عبارت كفايه، به كتب و اقوال اصوليين مراجعه دقيق مىكردند.
بعضى از اساتيدى كه مرحوم حاج احمد آقا نزد آنان علوم حوزوى را فرا گرفته است عبارتاند از:
حضرت آيةاللّه العظمى امام خمينى(خارج فقه)، آيةاللّه حاج آقا مصطفى
ايشان علاوه بر فقه و اصول، به مباحث فلسفى وعرفانى علاقهاى وافر داشت و سالها از محضر درس بزرگان، شرح منظومه و اسفار را آموخته و به ديگران نيز تعليم داد. در باب منطق و فلسفه غرب نيز مطالعات گستردهاى داشت و مكتبهاى فلسفى و سياسى معاصر غرب را مىشناخت و نقد مىكرد.
در شعر و ادب فارسى نيز پرمطالعه بود و به خصوص اشعار عرفانى حافظ، مولانا، سعدى و حضرت امام را به خوبى مىشناخت و غزليّات فراوانى از حافظ و سعدى را حفظ بود.
در تفسير معانى اشعار عرفانى بزرگان ادب فارسى، نظريّات كارشناسى و متقنى داشت كه گاه اهل فن را به شگفتى وا مىداشت. ذوقى لطيف و شاعرانه داشت و از هنر و رشتههاى هنرى استقبال مىكرد و در برخى از آنها نيز سررشته داشت.
در وادى سياست با آنكه مدرك سياسى نگرفته بود، به اعتراف دوست و دشمن يكى از برجستهترين نظريّه پردازان سياسى جمهورى اسلامى و بلكه جهان اسلام بود. در پيش بينى اهداف و عملكردهاى آتى دشمنان و شناخت مسائل جهانى چنان بود كه كمتر موردى در جلسات مهمّ تصميمگيرىها مىتوان يافت كه وى به استدلال بر نظريّه خويش پرداخته باشد و آگاهان حاضر در جلسه و حتى كارشناسان متخصّصى كه قبلاً در آن مسئله نظر مخالف داشتهاند به رأى ايشان گرايش نيابند.
شناخت وى از جريانات و افراد و گروههاى سياسى پرشمار تاريخ معاصر ايران و آشنايى به مبانى و مواضع و شيوههاى سياسى هر يك از آنان و حتى شناخت او از چهرهها و اشخاص ذى نفوذ در هر يك از اين جريانات و نقاط ضعف و قوّت
|312|
آنها و همچنين شناختش از جريانهاى داخل روحانيّت و حوزههاى علميّه و آشنايى او با بسيارى از پديدههاى سياسى تاريخ معاصر جهان و احزاب سياسى عمده در كشورهاى بزرگ به حدّى بود كه به جرأت مىتوان گفت: وى از نادر افرادى بود كه در اين جهت، هم از قدرت درك و تحليل بسيار بالايى برخوردار بود و هم آگاهىهاى فراوان و عميقى از افراد و چهرهها و احزاب و ايدئولوژىهاى آنان داشت و بايد گفت كه حافظه او در مسائل سياسى روز، دائرة المعارفى جامع و كمنظير بود. به دليل همين آگاهىهاى گسترده و آن هوش و فراست سياسى بود كه پيشبينىهاى سياسى او چه در جمع دوستان و چه در محافل و مجامع رسمى سياسى كشور در اغلب موارد و حتى در جزئيّات وقايع منطبق با واقع مىگشت. نمونههايى از پيش بينى او در عاقبت لشگر كشى صدام به كويت و مواضع بعدى آمريكا و اروپا در قبال پذيرش حكومت متزلزل صدام و تحوّلات كشورهاى آسياىميانه و انتخابات مجلس شوراى اسلامى را به ياد دارم كه هنگام پيش بينى، پذيرش آن براى اغلب افراد حاضر در جلسه سنگين و غير قابل قبول مىنمود، در حالىكه بعدها با شگفتى شاهد انطباق آن پيش بينىها با واقع بودند. بى دليل نيست كه وى در حسّاسترين مسائل انقلاب مشاور حضرت امام مىشود؛ يعنى همان شخصيّتى كه كارشناسان زبده سياسى جهان و حتى رؤساى جمهور و شخصيّتهاى برجسته سياسى معاصر در تحليل دلايل شكست سياسى آمريكا و اروپا از تدبير سياسى او در وقايع مختلف انقلاب كتابها نوشتهاند و البته هنوز در شناخت علل موفقيّتهاى سياسى امام و استحكام روز افزون نظام سياسىيى كه او بنيان نهاده است به عجز خويش معترفاند.
يكى ديگر از خدمات ارزنده مرحوم حاج احمد آقا در پاسدارى از آثار و آرمانهاى رهبر كبير انقلاب اسلامى پايه گذارى دو مركز مقدّس فرهنگى و معنوى
|313|
است كه از اعتبار ويژهاى نزد پيروان حضرت امام برخوردار مىباشند. حضور صدها هزار نفر مردم در مراسم مذهبى كه در مناسبتهاى مختلف در حرم مطهّر امام خمينى برگزار مىگردد و انتشار دهها عنوان از آثار مربوط به نهضت امام خمينى و آثار و تأليفات آن حضرت در تيراژهاى وسيع و بى سابقه و ترجمه و نشر اين آثار به زبانهاى مختلف دنيا نقش مؤثّرى در تداوم ياد امام در جامعه اسلامى و نزد مسلمانان علاقهمند به انقلاب اسلامى در خارج كشور داشته و بدون شك فعّاليّتهاى رو به توسعه اين دو مركز اثر بهسزايى در حراست و پاسدارى از آثار حضرت امام و سهم فراوانى در حفظ و اشاعه ارتباط معنوى مردم ايران و انقلابيون مسلمان در ديگر كشورها با امام خمينى - بعد از رحلت آن حضرت - داشته و دارد.
فعّاليّت رسمى مؤسّسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خمينى از تاريخ هفدهم شهريور ماه 1367 - در زمان حيات حضرت امام خمينى - و بر اساس مسئوليّتى كه به فرزند گرامىشان حضرت حجّة الاسلام و المسلمين حاج سيّد احمد خمينى واگذار نمودند، آغاز گرديد. وجود اغلاط و اشتباهات فاحش در انتساب مطالب به حضرت امام و يا در نقل وقايع و رخدادهاى نهضت امام خمينى در روزنامهها و آثارى كه قبلاً منتشر شدهاند، انگيزههايى بودند كه منجر به تقديم نامهاى از سوى مرحوم حاج احمد آقا به حضرت امام گرديد. در اين نامه با استناد به نمونههايى از اشكالها و اغلاط ياد شده، از محضر امام خمينى درخواست نمود تا فرد و يا نهادى را براى نظارت بر انتشار آثار ايشان تعيين فرمايد.
مؤسّسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى رسماً فعّاليّت خويش را با اهداف:
نظارت بر انتشار آثار منسوب به حضرت امام، گردآورى كلّيّه آثار مربوط به ايشان(فيلم، عكس، نامهها، اسناد، مدارك، تأليفات و...)، طبقه بندى موضوعى آثار مذكور، ترجمه و نشر آثار امام و آثار مربوط به نهضت امام خمينى در داخل و خارج كشور، آغاز نمود.
|314|
گفتنى است سالها پيش از فعّاليّت رسمى مؤسّسه، از سال 1360شمسى به بعد در همين زمينه دفتر فرهنگى وابسته به دفتر امام و با نظريّات يادگار امام و سرپرستى جناب آقاى محمد على انصارى فعّاليّت داشت.
صبحگاه روز 21 اسفند ماه 1373 خبر بسترى شدن يادگار امام، نخست موجى از نگرانى در جماران و دقايقى بعد در شهر تهران و پس از آن در سرتاسر ايران پديد آورد و ساعاتى بعد با پخش خبر، بهطور رسمى از صداى جمهورى اسلامى، در ايران غوغايى برپا شد كه تنها نمونه آن را در پخش خبر بيمارى امام ديده بوديم. گزارشات بعدى حاكى از آن بود كه عارضه قلبى و تنفّسى ناگهانى در حالت خواب سبب ايست كامل قلب و تنفّس براى لحظاتى گرديد و همين امر موجب بروز سكته مغزى شده است. خانواده معزّز و رنجكشيده آن مرحوم، كه خود در يكايك رنجهاى دوران مبارزه و فداكارىهاى يادگار امام سهمى برابر با او داشته است، به محض اطلاع، درخواست كمك مىكند و با توجّه به مجاورت منزل با بيمارستان تخصّصى قلب و عروق(بقيّة اللّه) بلافاصله امدادگران حاضر شده و پس از اقدامات ضرورى امدادى، فورى او را به بيمارستان منتقل مىكنند و با استفاده از تجهيزات كامل بخش سى.سى.يو، فعّاليّتهاى فورى پزشكى آغاز مىشود و لحظاتى بعد پزشكان متخصّص و برجسته، از تخصّصهاى مختلف به محض شنيدن خبر، سراسيمه خود را بر بالين آن عزيز مىرسانند و كار تشخيص و مداوا با سرپرستى جناب آقاى دكتر عارفى و نظارت و همكارى آقاى دكتر طباطبائى(متخصّص قلب و برادرِ همسر گرامى حاج احمد آقا) آغاز مىشود. عزيزى كه ناباورانه هم اكنون روى تخت بيمارستان در حالت اغما خوابيده است، نور چشم ملت ايران و يادگار خمينى كبير و پشتوانهاى مستحكم براى نظام و
|315|
انقلاب است. رهبر معظّم انقلاب اسلامى و رياست جمهورى اسلامى و رئيس مجلس شوراى اسلامى و بسيارى از مسئولان و بلند پايگان كشور بى درنگ به عيادت فرزند شايسته امام و انقلاب مىشتابند. اقشار مختلف مردمى كه خبر را پيش از ديگران شنيدهاند بهسوى جماران در حركتاند. تيم پزشكى با بسيج امكاناتى كه از سوى مسئولان امر، دستور آن صادر شده است هر آنچه كه در توان دارد بهكار مىگيرد و همزمان، انواع آزمايشهاى ممكن و متداول در پزشكى را براى تشخيص منشأ بيمارى قلبى انجام مىدهد. كلّيّه گزارشات پزشكى حاكى از آن است كه جز ايست ناگهانى قلب و متعاقب آن اختلال شديد در دستگاه تنفّسى و سپس سكته مغزى چيز روشن ديگرى به چشم نمىخورد.
فضاى عمومى كشور با پخش اخبار صادقانه، ولى نوميد كننده تيم پزشكى چنان غم گرفته و حزن آلود مىشود كه توصيف آن جز با بودن در آن فضا و همنوا شدن با مردم ممكن نيست و قلم از بيانش عاجز است. مردم دسته دسته و فوج فوج براى برپايى مراسم دعا و تضرّع بهدرگاه خداوند عازم مساجد و اماكن مذهبى مىشوند. كوچههاى جماران و خيابانهاى اطراف آن در تمام ساعات، شاهد بسيجيان، خانوادههاى شهدا و دلدادگان كوى خمينى است كه خانه و كاشانه را رها كرده و سر بر ديوار نهاده و بغض خويش را آهسته گريه مىكنند. مبادا كسى تصوّر كند كه ديگر تفسير كلام خمينى را از احمد نخواهد شنيد. احمد تجسّمى است از روحزيباى خمينى.
پنج روز سرتاسر ايران و هر جاكه در جهان نام مبارك خمينى به بزرگى برده مىشود، دستهاى ميليونها انسان مؤمن به دعا و فرياد استغاثه بلند، صداى هقهق گريه از دلهاى شكسته در كوچه پس كوچههاى جماران بهتدريج بلندتر و فضاى حزنانگيز ايران هر لحظه اندوهبارتر، دلهره و اضطرابها هرآن افزونتر و نذر و نيازها فراوان و بىشمار مىشدند. سيل نامهها به جماران و دفاتر مسئولان
|316|
نظام و صدا و سيما سرازير بود، مردمانى كه قدر خمينى و قدر خاندان او و نهضت الهى او و يارانش را مىشناختند، ايثارگرانه و با التجا و التماس خواستار اهداى قلب و اعضاى حياتى بدن به فرزند امامشان بودند.
به خدا سوگند كه راست گفت حضرت روح اللّه آنجا كه فرمود:
من با جرأت مدّعى هستم كه ملت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللّه (ص) و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسينبن على(ع) مىباشند.[1]
در ميان نامههاى رسيده مواردى به چشم مىخورد كه يكايك افراد خا نواده با ذكر مشخصّات كامل خود و گروه خونى و اطلاعات پزشكى مربوط به قلب و كلّيّه و ريه خويش و با اعلام اينكه به بيمارستان مراجعه كرده و از سلامت اعضاى خود اطمينان يافتهاند و با دادن شماره تلفنهاى متعدّد از خود و همسايگان و منسوبان، مصرّانه خواستار اعلام نياز تيم پزشكى شدهاند تا به محض اطلاع در بيمارستان حاضر شده و قلبشان را تقديم فرزند امام كنند و تنها مكاتبه نبود، افراد متعدّدى همه روزه در جلو بيمارستان صف كشيده بودند تا نوبت را از ديگران در اهداى قلب خويش بستانند! بهراستى جز در مكتب عشق و ايمان به ولايت كدام فرهنگ و ملتى را اينچنين بزرگوار و وارسته سراغ داريد؟ با وجود اعلامهاى مكرّر راديو مبنى بر عدم نياز به اهداى قلب، مراجعه اين قبيل فداكاران و اصرار آنان بر تماس با پزشكان تيم و سماجت آنان در اهداى قلب بدانجا كشيده بود كه كار را بر مأموران و مسئولان بيمارستان و نيروى انتظامى دشوار ساخته بود.
با طولانى شدن مدّت بيمارى و حالت بحرانى يادگار امام و پخش خبرهاى موذيانه راديوها و خبرگزارىهاى بىگانه، دشمنانى كه از هر فرصتى براى ضربهزدن
به وحدت و همدلى مردم استفاده مىبردند، شايعات بى اساس را دامن مىزدند و از سوى ديگر، شدّت علاقه عاطفى مردم به فرزند امام و جوانى ايشان و غير مترقّبه و ناگهانى بودن بيمارى وى و عدم امكان عيادت عمومى از ايشان به دليل رعايت اجتنابناپذير مراقبتهاى بهداشتى ويژه در بخش قلب، زمينهسازى طبيعى پذيرش برخى از اين شايعات را نزد ساده لوحان فراهم مىساخت و البته سود آن را دشمن مىبرد كه بايد براى اين بيمارى مزمن فرهنگى با كار عميق فرهنگى چارهاى انديشيده شود و راه بر سوء استفاده دشمن در چنين شرايطى مسدود گردد.
به هر حال، پس از پنج روز، تلاش خستگىناپذير تيم پزشكى نتيجهاى نبخشيد و احمد خمينى همان كسى كه نامش، يادش، تصويرش و فداكارىهاى بىمانندش تا ابد در كنار نام مبارك امام خمينى در قلب و روح و روان عاشقان انقلاب اسلامى پر جلوه و پر اثر باقى خواهد ماند، نداى حقّ را در شامگاه 25 اسفند ماه 1373 لبّيك گفت و به آرزويى كه در تمام ايّام بعد از رحلت امام براى آن، لحظه شمارى مىكرد؛ يعنى ملاقات با پدر در پيشگاه حضرت حقّ، رسيد و جهانى از مؤمنترين بندگان خدا را در سوگ خويش عزادار ساخت. (...إنّا للّه و إنّا إليه راجعون).[1]